
جهت رسیدن به راز زندگی، ژنئولوژی
«زندگی در جایگاهی است که باید آن را بر بالای همهی ارزشها نگه داشت. وظیفهی اصلی نیز فهمیدن است. توان فهمیدن نیز یعنی زندگی. زندگی نیز برای فهمیدن است.» جهت ازبینبردن جاهلی و کورکورانگی در موضوع زندگی, بایستی ژنولوژی را رشد داد.
گفتهی مشهور اسپینوزا مبنی بر «فهمیدن, آزادی است» بایستی گفتهیی باشد که همهی زنان جستجوگر آزادی, ژرفای آن را در یک دوران مشخص زندگیشان دریابند. چرا که شبکهی روابطی که انسان در درون دنیا, جامعه و خانواده در آن بسر میبرد, در صورت فهمیدن و فهمانیدن موجودیت خود در درون همهی این روابط میتواند آزاد باشد. تمامی این روابط و شبکهها برای انسانی که اینها را درنیابد, مدام به پایش بند بوده و موجب موانع و یا بردگی میگردد. هر چقدر هم که با توضیحاتی ظریف و هنری جلا داده شود, هر انسانی چه زن و چه مرد, هر طور که ترجیح زندگیشان را بکنند, اگر جامعه نداشته باشند, نمیتوانند موجودیت یابند. شاید نخستین حقیقتی که باید دریابیم این است که فردگرایی به مرتبهی شاهی ارتقا نیابد و جامعه از کشتار جمعی گذرانده نشود. جهت رسیدن و رسانیدن به راز این حقیقت زندگانی و درمیانگذاشتن آن, میگوییم ژنولوژی.
واصلکردن واقعیت انسان و جامعهیی که به زندگی معنا نداده و در درون بیمعنایی غرق شده است به راز زندگی, وضعیت بسیار دشواری میباشد. با درنظرگرفتن این وضعیت, این سوال را از خود میپرسیم که “بهرغم این همه واقعیت زندگی دردناک و شکنجهوار, کیست که به این راز دست یابد؟” ما نیز با دل, فرایافت و حسهایمان بر این واقفیم که او زن میباشد. اگر برای راز زندگی, طبیعت ـ جامعه ـ زنکشی مقتول باشد نیز, باز هم زن بدان دست مییابد. بههمین علت, همهی تلاشهایمان آن را به اثبات میرساند. جهت مسنجمساختن, سازماندهی, فعالسازی, عملیکردن این تلاشها و تغییردهی زندگی و توان رسیدن به راز زندگی, میگوییم ژنولوژی.
مدرنیته با هجوم به تاریخ, معنویات, کیهان, همهی دنیای عاطفی, فکری و ارزشهای زنبودن و انسانیمان تخریباتی را بهبار آورده است. جهت ایجاد نیروی دانایی و آگاهی رفع تخریبات بهوجودآمده در کل حقیقتمان که ما را به ما مبدل ساخت, میگوییم ژنولوژی. اگر معنا نباشد, زندگی هم وجود ندارد. بر این باوریم که اگر از نزدیکتر با دید زن به واقعیتها بنگریم, توان درکمان را بالا خواهد برد. اما بدون گسستن از ارتباط بین معنا, زندگی, جامعه و زن.