
نگاهی ژنئولوژیک به دموگرافی( جمعیت شناسی)
زوزان سیما
در هر جانداری تداوم نسل و در پی نامیرایی بودن از طریق تولید مثل، همچنین تغذیه و دفاع کردن از غرایز اساسی است. انسان هموساپینس به عنوان نسلی که سرپا ماند این را درک کرد که باید متناسب با شرایط ، زندگی را ادامه دهد. نئاندرتال، هموارکتوس یا هموسابیلیس که اجداد انسانند آن تداوم را ادامه نداده اند و از سیر تاریخ خارج گشته اند. انسان نیز مانند موجودات زنده دیگر متناسب با شرایط زندگی فرصتهای تغذیه و اسکان و تولید مثل را ایجاد کرده است.
چون شرایط طبیعت برای زندگی طولانی مناسب نیست واز لحاظ تغذیه نیز اجازه زندگی بلند مدت را به انسان نمیدهد، امکان افزایش جمعیت هم وجود ندارد. اما آنچه مشخص است، اینکه رابطه جنسی تحت کنترل و اختیار زن است. در بسیاری از جانداران رابطه جنسی در فواصل معین سالانه با هدف ازدیاد نسل انجام میگیرد.
هرچند که اطلاعات دقیقی هم نداشته باشیم، لیکن رابطه جنسی در انسان به مانند گونه های زیستی دیگر طبیعت پیشرفت مینماید. به احتمال زیاد در ایام نزدیک به زمان عادت ماهانه به دلیل آماده سازی بدن برای تخمگذاری، بدن زن به شکلی طبیعی در زمانهای معینی میل به برقراری رابطه جنسی مینماید.این رابطه بویژه از شیوه عشق و علاقه و رابطه جنسی انسان امروزین بسیار متفاوت است. در آن زمان میل به تجمع ارزشهای اجتماعی زندگی کومینال وایجاد روابط اجتماعی در اولویت بوده است.
به دلیل اینکه به مانند غریضه خوردن به غریضه جنسی نگریسته شده ، کردارهای بسیار خطرناکی روی آن انجام گرفته است. معنای سکس در اجتماعات انسانی از دیگر موجودات متفاوت تر است.در لحظه عشق و به هم رسیدن در بدن ما هورمونهای اندروفین یا سروتونین ترشح میگردند. به اندازه ای که این احساس در روابط اجتماعی و دوستانه تأثیر دارد، میتواند در طبیعت یا در آفرینش اثری هنری زیبا نیز تأثیرگذار باشد.
لیکن در انسانهایی که تنهایند یا انسانهایی که با گذر زمان بیش از پیش تنها گداشته میشوند و در کلان شهرهایی که از زیبایی طبیعت چیزی باقی نمانده و در میان بتن ها و ویترینها از طبیعت و زندگی اجتماعی قطع گشته اند و روبروی افسردگی، اعتیاد و پوچگرایی میگردند، میزان ترشح این هورمونها کم است.
میدانیم که در تحقیقات انجام گرفته روی انسانهایی که خودکشی کرده اند یا در کسانی که میل به خودکشی دارند هورمون خوشحالی یا شادمانی کمتر دیده میشود، تقریبا به یک اندازه اند. آنچه میخواهیم بگوییم این است که کمبود این هورمونهای خوشحالی تنها مانند مشکلی بیولوژیک تحلیل میگردند، اما درواقع نتیجه مسائل اجتماعی بسیار جدی یا بهتر بگوییم زندگی ای که بدون هدف ادامه می یابد است.
اعتیاد انسان به مواد مخدر و سکس باعث میگردد که هورمونهای اندورفین و سروتونین هر زمان در بدن ترشح گردند. مدرنیته کاپیتالیست با آلوده کردن اعضای جامعه به این غرایض و دورکردن آنها از ارزشهای مشترک اجتماعی، انسانها را با این غرایض هارگشته محکوم به ارضای غرایض خود میکند. از دنیای تبلیغات گرفته تا سریالها، چه سریالهای معروف چه سریالهای بی محتوا ، چه موزیکهایی که با ابزار موسیقی پر سروصدا پخش میگردند و کلیپهای بسیار اروتیک یا جنسی همه محصولاتی هستند که به این هدف خدمت میکنند.
از همه جوانب زندگی زنان، بیشتر جنبه جنسی که بر طبق میل مرد ایجاد میگردد زن را در درون تنگنایی ترسناک قرار میدهد. رویدادهای تجاوز به زنان به کناری، در رابطه عشق و ازدواج، غریضه جنسی که بدون مرز گشته، همه حقوق و تصمیم گیریهای زن بر بدنش را از او گرفته است. در رابطه جنسی که در آن تنها نقش مرد تعیین کننده است، زن تنها از لحاظ فیزیکی و روحی نابود نمیگردد، بلکه این موضوع به مسئله مهمی در روزگار ما تبدیل میگردد.
این مسئله اجتماعی مشکل ساز، مسئله جمعیت است. در مورد دلایل ازدیاد جمعیت ، اطلاعات ازبر ما این است: در میان روستاییان کشورهای عقب افتاده یا نامدرن ناآگاهی آن انسانها باعث ایجاد این مشکلات میگردد. این مسئله بدین گونه تحلیل میگردد، چون ما بسیاری مواقع شنیده ایم سازملن ملل متحد و یا صندوق بین المللی پول برای کمک کردن یا قرض دادن به آن کشورهای فقیر شرط محدود کردن زاد و ولد را گذاشته است و به آن کشورها هشدار داده اند.
اما در پشت پرده این حفظیات بسیاری دلایل دیگر وجود دارد. حداقل تا قبل از میلاد جمعیت انسان نزدیک به دویست میلیون بوده و نزدیک به هزار سال همین اندازه باقی ماند. سپس با اضافه گشتن تعداد کمی به هشتصد میلیون رسیده است. در سال ۱۸۹۰ به یک ونیم میلیون، در سال ۱۹۸۷ یعنی نزدیک به صد سال از پنج میلیارد گذشته است. در این ترسیم آنچه که جالب توجه است، جمعیت زیاد در زمان مدرنیته کاپیتالیستی است.
یعنی مسئله نه جهالت اجتماعاتی است که از داروهای کنترل زاد و ولد بی آگاهند. از بسیاری از تحقیقات آنتروپولوژِی و اسناد تاریخی آشکار گشته که بررسی زاد و ولد قبل از طب مدرن در زمانهای کهن وجود داشته است. دانش شفاگری، حکیمی، زائوگری، چندین برابر بیشتراز علم مدرن است ، در واقع اینها تجربیات تاریخی زنان است. این آزمونها از نسلی به نیل دیگر انتقال داده شده است.
اما از زمان ظهور پزشکی حرفه ای و به میان آمدن مدرک آکادمیک، زن و آزمونهای زن در بیرون این عرصه جای گرفتند. زن درباره بدن خود دارای اطلاعات وسیعی هستند. بویژه در زمان شکار جادوگران در اروپا، قتل عامی که بر روی زن ایجاد گشت، با این هدف که آگاهی زن در باره بدنش و همچنین زاد و ولد زنان از بین برود انجام گشتند که نتیجه آن هم قابل رؤیت است.
دموگرافی به معنای علم جمعیت در گذشته نیز، هرچند که هنوز صفت علم را نگرفته بود انجام گشته است.در سومر، مصر، چین، هند که دولتهای اولیه تمدن هستند برای اینکه تعداد مردان دانسته شود، سرشماری انجام گرفته است. چون دولتها به نیروی نظامی زیاد و جمع آوری مالیات وابسته بودند، به همین دلیل این دولتهای اولیه تمدن به جمع آوری این اطلاعات احتیاج داشتند، تاکنون نیز آنچه که سیاست جمعیتی دولتها را تعیین میکند همین شیوه برخورد است. پادشاهی که از قصر خود زنان را دعوت به آوردن سه بچه میکند و به آنان وعده طلا میدهد، درواقع محاسبات هزاران سال قبل را آشکار میکند. تنها با این هدف که دارای کارگری با حقوق کم گردد و ارتشی که بجنگد.
عرصه جمعیت، عرصه ای است که در آن زن حق نظر دادن ندارد. اما در عین حال از اقتصاددانان تا پزشکی، از برنامه ریزان حکومت تا مسئولان دولت و حتی مردان دین، بخشی که هرکس روی آن حساب میکند، عرصه دموگرافی است. برای اجتماع بشری دارای فرزند بودن ، مانند دیگر موجودات زنده لازمه ازدیاد نسل نیست. در این عرصه ای که روی آن بسیار حساب میگردد، لازم است تحقیقات تاریخی وسیعی انجام گرفته و سیاستهای سازنده ای اتخاذ گردد. این مسئله از دفاع از حق کورتاژ زنان بسیار وسیعتر است.
تحقیق درباره کشتن زنان از لحاظ فیزیکی، روحی و فکری، انفجار جمعیتی که سیستم طبیعت را به مرز نابودی میرسانند و نیز دموگرافی از عرصه های اساسی ژنولوژی است، ژنولوژی موضوع دموگرافی را به بحث روز مبارزات جهانی زنان تبدیل میکند. از مخالفت سیاست دولتها بیشتر، درک درست و مداومی از مبارزه بوجود می آورد. محاسبات پشت پرده سیاستهای تاریخی دموگرافیک را آشکار میکند.
در باره موضوع زاد و ولد و رابطه جنسی تلاش میکند تا با اتخاذ موضع متناسب، فرهنگ زندگی نوینی را ایجاد کند. تلاش میکند تا فرهنگ انسانی را نه با ازدیاد غرایض، بلکه با بهبود سطح فلسفی ، فکری و هنری از نو بازسازی نماید. فرصت شناخت و آگاهی دختران در باره بدنشان نه با رابطه جنسی با مرد و نه با رسانه هایی که بدن زن را به ملک تبدیل میکند، بلکه بوسیله آموزش در آکادمیهایی که با ارزشهای آزادی زن ایجاد گشته است، این فرصت را ایجاد کرده و سازماندهی مینماید. در مقابل دیدگاههایی که استقلال و سلامت زنان را نادیده میگیرد و برخوردهای جنسیت پرست و همچنین شیوه های نگریستن به غریضه جنسی زنان، به مبارزه میپردازد.