
ماهی سیاه کوچولو
در پس برکه مرگی که هر روز می بلعدم
اقیانوسی بیکران مرا می خواند !
جرم این “ماهی سیاه کوچولو”
پرواز است و شکستن حجم حباب
و به فرمان صیّادان، بودن را نباید!
دلم به حال اهالی برکه می سوزد !
انگار در واژه نامه این مرداب
آزادی خواب است و تلاطم دریا یک سراب!
و تور صیّاد سرنوشتی است الهی!
آه… از این عادت!
چه رویداد بی رحمی است
که هر روز با آن تنها را غسل می دهند
و به نماز مرگ می ایستند
این شب پرستان بی خبر!
از چه می ترسید؟!
از تازیانه امواج؟!
بوسه آزادی را دل به دریا زدن باید
و دریدن پرده تاریکی
که می گیردمان در بر…
بیا همراهم شو در این سفر دریا
که:
[ به دریا خوش آمدی ای رفیق ]