
شاه ماران نام یک شخصیت اسطوره ای و در واقع میتوان گفت که ایزدبانویی است که تا کنون نیز تأثیرش در زندگی مردم کرد قابل مشاهده است. کوردها درک از مفهوم شاهماران را با آویزانکردن تصویری از او در خانههایشان بیان میدارند. در باورداشت کوردهای علوی و ایزدی, مار سیاه مقدس بوده و محتملاً این تقدیس نیز ارتباطی با شاهماران دارد. زیرا شاهماران دور از واقعیت نظام تمدن و انسان آلودهشده به آن, زندگی میکند. توسط مردی که فرزانگی و اسرارش را با او در میان گذاشته, به او خیانت شده و به قتل میرسد. درباره شاه ماران و اینکه مربوط به کدام دوره تاریخی است، اطلاعات زیادی وجود ندارد و دانسته هایمان بسیار اندک هستند. همه ما کم و بیش داستان شاه ماران را میدانیم ولی به منظور درک بهتر موضوع به صورت خلاصه در زیر می آوریم:
روزی مردی به نام جاماسپ ( که البته این نام خود جای تحقیقات فراوانی دارد) همراه با دوستانش به جمع آوری عسل میرود و بعد دوستانش به طمع سهم بیشتراو را در چاهی تنها میگذارند. جاماسپ راهی مخفی میبیند و از آنجا به سرزمین شاه ماران میرسد. شاه ماران موجودی است که بدنش مار و سرش زن است. چهره ای بسیار زیبا و باشکوه و همچنین بسیار دانا و آگاه به همه علوم و اسرار. شخصیتیی خردمند, نیکوخواه, شاه موجودات ماوراءالطبیعه بوده و کاراکتری پیرناشدنی دارد. باور بر این است در صورتی که بمیرد, روح او در دخترش تجلی مییابد. در خیلی از حکایات کوردی, صفات مهربانی, فرزانگی, شفاگر و پاسدار همسنگی طبیعت در او برجستهتر است.
وقتی داستان جاماسپ را میشنود دلش به حالش میسوزد و او را نمیکشد.جاماسپ هر روزچیزهای زیادی از شاه ماران می آموزد، شاه ماران داستان خلقت انسان را برای او تعریف مینماید و او را از دانش خویش بهره مند میسازد. اما بعد ازمدتی جاماسپ دلش برای زندگی در میان آدمها تنگ شده و میخواهد به نزد انسانهای دیگر برگردد.شاه ماران که آگاه به همه علوم است میگوید تو اگر بروی جای من را نزد انسانها آشکار خواهی کرد، نمینوانم بگذارم بروی. جاماسپ به او قول میدهد که هیچگاه این راز را آشکار نخواهد کرد. شاه ماران قبول میکند و به او میگوید هیچگاه نزد دیگران در آب نرو .
جاماسپ قبول میکند و به سرزمین خود برمیگردد و سالها این راز را در دلش نهان مینماید. تا اینکه روزی پادشاه بیمار گشته و طبیب تنها راه علاجش را گوشت شاه ماران میداند.
گشتن به دنبال شاه ماران شروع گشته و طبیب میگوید کسانی که از نزدیک با شاه ماران دیدار داشته اند بدنشان قتی آب به آن بخورد به مانند پوست مار میگردد. دستور میدهند که مأموران پادشاه به همه خانه های مردم بروند و این شخص را بیابند. که در این میان راز چندین ساله جاماسپ آشکار گشته و او را دستگیر و شکنجه میکنند. جاماسپ که ابتدا مقاومت میکند دیگر تاب تحمل شکجه را نمی آورد و اعتراف میکند. سربازان به جای شاه ماران هجوم برده و همه مارها را میکشند و شاه ماران را دستگیر مینمایند.
شاه ماران وقتی میبیند که جاماسپ به قولش وفا نکرده و به او خیانت کرده است، میگوید میدانستم تو نمیتوانی به قولت وفا کنی.
شاه ماران به عنوان آخرین خواسته اش میخواهد که گوشتش را در دو دیگ بپزند، گوشت را پادشاه بخورد، آب دیگ اول را طبیب و آب دیگ دوم را به جاماسپ بدهند. پادشاه گوشت را خورده و شفا مییابد، پزشک آب دیگ اول را خورده و در جا میمیرد و در آخر هم با خوردن آب دیگ دوم همه دانش شاه ماران به جاماسپ انتفال مییابد.
این خلاصه ای از داستان شاه ماران بود، حال با هم و با دیدگاهی ژنولوژیک این داستان را تحلیل کنیم.
در حقیقت شخصیت شاه ماران نشان دهنده دانش و آگاهی اکتسابی زن بویژه درزمان نئولتیک است که تلاش کرده برای اینکه از گزند اقتدار دور بماند در میان زنان محافظت گردد. و اینکه چه ارتباطی در میان زن و مار وجود دارد خود جای بحث بسیار دارد و فقط به این نکته بسنده میکنیم که مار و زن هر دو ارتباط ویژه ای با خاک دارند و اسرار خاک را در دل خود نگه میدارند.
نکته دیگری که در این داستان جای بسی تأمل دارد، این است که ذهنیت مرد اقتدارگر بر این باور بوده که تنها با نابودی فرهنگ زن و امحاء فیزیکی زن میتواند به بودن خویش ادامه دهد و تلاش مینماید با سیاه نمایی و تخریب همه نمادهای زنانه بویژه از راه اسطوره به اهداف خویش برسد.
اما نکته جالب توجه در این داستان انتقال دانش و آگاهی زن به شیوه ای اختیاری از طرف زن به مردی است که به قول خود وفا نکرد و به شاه ماران خیانت کرد . در حقیقت تنها این نکته کافی است تا درک کنیم که تاریخ زن چگونه در یک داستان متولوژیک وارونه گشته و ما را به تأمل می اندازد که این تنها یکی از هزاران نمونه ای است که حقیقت زن را وارونه کرده و بر طبق خواست مرد اقتدارگر نوشته است.
میدانیم که تاریخ نوشته شده ای برای زنان وجود ندارد، چون تاریخ را مردان و آن هم مردانی که در اقتدار جای گرفته اند، نوشته اند؛ بنابراین زنان نباید به آنچه مردان اقتدارگرنوشته اند اعتماد کرده و سعی کنند آنچه را به آنان تحت نام تاریخ میخورانند با دیدگاهی زنانه تفسیر کرده تا بتوانند گوشه ای از تاریخ گم گشته زن را دوباره بازیابند. احتمالا افسانه شاه ماران مربوط به اواخر دوران نوسنگی باشد ودرواقع شکست زن به شیوه ای متولوژیک است. شاه ماران نماد زن آفریننده دوره نوسنگی است که چگونه دانشش به شیوه ای بسیار فریبکارانه از او گرفته میشود و به مرد انتقال مییابد. البته این موضوع در مدت زمان طولانی مشروعیت یافته و بویژه سیاه نمایی های که درباره مار و زن میگردند این ادعا را بیشتر اثبات مینمایند.