فمنیزم و ژنئولوژی-۱
یکی از علل اصلی بنانهادن ژنئولوژی بهمثابهی یک نیاز, بنبست موجود جنبشهای فمینیستی و وضعیت پاسخگونبودنشان به نیازهای اجتماعی است که میبایستی از رادیکالترین جنبشهای مخالف میبودند. بنبست فمینیسم یعنی بیتاثیرماندن یک سنگر مهم مبارزه در برابر نظامهای قدرتگرا. فمینیسم بهخصوص در دویست سال اخیر یکی از دینامیسمهای مهم در مبارزات اجتماعی, شکلدهی آگاهی و شیوهی زندگی زنان بود. با وجود برخورداری از تمامی ارزشها و پتانسیلاش هنوز هم چنین میباشد.
ارزیابی و گفتگوی رابطهی ژنئولوژی و فمینیسم با همدیگر حایز اهمیت میباشد. فمینیسم برآمده از غرب, بهخصوص در دویست سال اخیر در تمامی دنیا, یک جهش فکری, جریان, ایدئولوژی و جنبشی مهم است. اهمیت حرکتهای فمینیستی تنها بهلحاظ نشاندادن مسالهی زن, مطرحکردن آن و ایجاد فشار در راستای دربرگرفتن برخی سیاستها جهت حل این پرسمان نمیباشد. در همان حال, به گفتگوهای حول مشکل زیستبومشناسی, قدرت, مدرنیته, علم جنسیتگرا, اشکال دانایی نرینه, نظریههای معرفت مبتنی بر مفهوم کارتزین, مفاهیم تاریخی و انتقادکردن بسیاری موضوعات دیگر, جنبشهای فمینیستی تاثیرات بسیار مهمی را برجای گذاشتهاند.
اما «واژهی فمینیسم که بهمعنای جنبش زنگرایی است, مسالهی زن را بهتمامی از توصیفکردن دور ساخته و با ترسیمکردن ضد آن بهعنوان مردگرایی, آن را به عقیمماندگی و بیحاصلی بیشتر سوق میدهد. مفهومی بازتاب مییابد که انگار تنها زن بوده که مرد فرادست, آن را سرکوب کرده است. حال آنکه جنبش آزادی, برابری و دموکراتیک زن که مبتنی بر علم زن بوده و فمینیسم را نیز دربر میگیرد, آشکار است که نقش سرآمدی در حل مسایل اجتماعی ایفا خواهد نمود.» واژهی “دربرگرفتن” که در این ارزیابی میگذرد, در معنای تقویت و پیشبرد همدیگر بهکار رفته است. اگر ما امروز در اوایل گفتگوی ژنئولوژی هستیم, سهم آموزههای کلیات فمینیستی در این کار چیست؟ یا اینکه آن ارزشهای زنانه چیستند که بهواسطهی علم زنی که ایجاد خواهیم کرد آنها را ارتقا خواهیم داد؟ قصدمان از ارتقادادن چیست؟ پاسخ مشترک مثبت به این پرسشها, اندوختهی ایجادشدهیی است که توسط آزمونهای صورتگرفتهی زن تا به امروز پدید آمده, ارتقای ارزشها بهواسطهی ژنئولوژی و گذار از بنبست موجود است. بر این باوریم که جنبشهای زن نبایستی امر گذارـ دربرگرفتن همدیگر و یا فراترـ پیشرفتن از یکدیگر را به عقده و مشکل تبدیل کنند.
ژنئولوژی نهتنها با شرقشناسی درون جریانهای فمینیستی, بلکه با هر فکر و ساختاری که تحت تاثیر این دیدگاه قرار دارد, بهخصوص در خاورمیانه با آن مبارزه میکند. این مبارزه را بهمثابهی یکی از معیارهای اصلی مبارزهی آزادی زن ارزیابی مینماید. چشمانداز اوریانتالیستی, تاثیرات چشمگیری بر شناساندن مشکلات اساسی خلقهای خاورمیانه و بهویژه زنان همچون مدرننگشتگی و در پینبردن به دینامیسمهای جامعهی اخلاقی و سیاسی موجود در این منطقه, برجای گذاشته است. همچنین در اینکه آن را مانع بزرگی بر سر راه وصال با تاریخ اجتماعی خود نمیبیند نیز حاکمبودن نگرش اوریانتالیستی مو ثر میباشد. غربیها با این چشمانداز, خاورمیانه را تفسیر کردهاند و بهخصوص در تفهیم خاورمیانه از سوی روشنفکران, سیاستمدار, آکادمیسین و فمینیستهای خاورمیانهیی, ایجاد راهحل جهت مشکلات با دیدگاه زن و انجام مبارزهیی صحیح در برابر سیاستهای امپریالیستی که بر خاورمیانه دیکته میگردد, مواضعی هستند که بایستی مورد واشکافی و تغییر و یا گذار قرار گیرند. جنبهی معطوفشدگی فمینیسم به فرهنگهای بومی و خودویژگیهای آن, تاثیرات اوریانتالیسم در نیرومندترکردن رگهای آزادیخواهانه و مخالف سیستم, هم بیشتر شفاف گشته و هم از طریق این چشمانداز, میتوان مبارزهیی قویتر انجام داد.
ژنئولوژی بهمثابهی یک علم اجتماعی نوین که پایبند به یاریرساندن به همهی جنبشهای زن است پدیدار میگردد. تابحال, در هیچ حوزهی علمی, نام علمی وجود ندارد که هستی زن را مورد ارزیابی و کاوش قرار دهد. ژنئولوژی بهمثابهی یک علم زن که در گسترهی علوم اجتماعی و جامعهشناسی بهوجود آمده, از فمینیسم و تمامی جنبشهای سازمانیافتهی ایدئولوژیکـ سیاسی زنان پشتیبانی میکند.
فمینیسم, مارژینال مانده, اجتماعی نگشته و بهرغم علوم عظیمی که پدید آورده, در فوریت و گسترهی نیاز جوامع به تغییر و تحول اجتماعی مسوولیتپذیر نیست. بههمین علت, جریانهای فمینیستی نه بنا به جوامع و نه با توجه به سیستمهای دولتگراـ قدرتگرا, “جریان اصلی آلترناتیو” نیستند, بلکه بیشتر بهمثابهی “جنبشهای امید” دیده میشوند. اما اگر “یک جریان اصلی آلترناتیو” بهوجود آید, جامعه به یاریرسانی آنها باور میکند. دردآور است که فمینیسم بهرغم واقفبودن بر این همه مسایل که دچارش گشته, چنین جایگاهی را در جامعه داراست.
دربایست جنبش فمینیسم, این است که یک جنبش مخالف سیستم و یکی از نیروهای انگیزهبخش مخالفت با سیستم باشد. زیرا لازمهی کاراکتر فمینیسم, ملیتاریسمستیزی, قدرتستیزی, جنسیتگراستیزی و فاشیسمستیزی است. واقعیتهای یک حرکت مخالف که اینهمه کاراکتر ستیزگی را در خود گرفته و در حالی که از کشتن جامعهیی که متعلق بدان است گذرانده میشود, دارای کاراکتری است که بیشتر به بخش تولید معلومات مشغول بوده و کمتر در عمل فعالیت میکند.
فمینیسم در تاریخ زن که یک سنت مقاومتگرانهی هزاران ساله را داراست, از جایگاهی دویستساله برخوردار میباشد. اگر همهی ارزشهای زن را به فمینیسم نسبت دهیم, به تاریخ هزاران سالهی زن ناحقی میشود. ژنئولوژی نیز برای اینکه بخش معناداری از این تاریخ هزاران ساله باشد, در تکاپو خواهد بود. ممکن است این اسم بر دورهیی از تاریخمان مهرش را بزند؛ این جریان در جغرافیاهای مشخصی پیشاهنگی کرده باشد, اما دنیا بسیار وسیع بوده و فرهنگها و خلقهای روی آن بسیار گوناگوناند. زنان هزاران سال است تجربیات خود را در تطابق با بومیبودن خود زنده نگه داشته و نامگذاری کردهاند. ولی ارزشهای مشترکشان را نیز به نوعی [خاص] اسمگذاری نمودهاند. دورههایی هست که زنان با تشکیل برخی ارزشهای اساسی, جامعه را هدایت نمودهاند. بسیاری دادههای باستانشناسی و علمی, اثباتگر این مهم هستند. بر این باوریم که بایستی برخی جریانهای فمینیستی این دادهها را با دیدی علمی, مورد کاوش دوباره قرار دهند. معتقدیم این امر, نکتهیی بسیار مهم میباشد.