
فمنیزم و ژنئولوژی-۲
یکی دیگر از انتقاداتی که متوجه فمینیسم ساختهایم, این است که جنبشهای فمینیستی با موضع کنونیشان نمیتوانند از لیبرالیسم گسسته و به نیروهای مخالف سیستم تبدیل شوند. فمینیسم در واشکافی زندگی, شیوهها, عادات فکری و عاطفی, تا حد زیادی لیبرال مانده است. زندگی روزانه را نمیتوان با تمدن و مدرنیتهی آن که دشمن زن هستند, همچون وضعیتی معمولی ارزیابی نمود. چونکه فمینیسم قادر به گذار از سیستم حاکم مرد نبوده, به ذهنیت دولتگرا ضمیمه گشته و دیدگاه پوزیتیویست ـ اوریانتالیست اروپامحور را پشتسر نگذاشته, نمیتواند به واقعیت زن در خاورمیانه و دیگر مناطق دنیا معنا داده و نیروی چارهیابی باشد. بههمین علل, میخکوبشدگی او در مارژینالشدن قیام مهمی که بهنام “زنان؛ قدیمیترین مستعمره” صورت گرفته, قابل درک است. فمینیسم, در تحلیل مربوط به اجتماعیبودن مسالهی زن, عقب مانده است. در ارزیابی جامعه از روی فرد و یا در واشکافی انسان در برون از جامعه, مرزهای مدرنیتهی کاپیتالیستی را پشت سر نگذاشته است. ارزیابی جنبههای بایستهی مختص به پدیدههای طبقه, جنس, ذهنیت و… میسر است, اما ارزیابی یکپارچهی مشکلات اجتماعی در رسیدن به حقیقت اصلی آزادی حایز اهمیت میباشد. فمینیسم در ارزیابیکردن این یکپارچگی موفق نگشته است.
هر چند که در ادبیات فمینیسم, ذهنیت حاکم مرد بهطور گسترده مورد انتقاد و واشکافی قرار گرفته, اما راهحل تنها در آگاهکردن زن مد نظر قرار گرفته است. سازماندهی در حدی که نقش خود را در تغییر و تحول مرد, دستیابی به آگاهی جنس و آزادی, و آزادی اجتماعی ایفا نماید مسوولیت خود ندیده است. بر این باوریم که در موضوع زندگی مشترک مربوط بههمین امر, فمینیسم دارای خلأها و اشتباهات جدی میباشد. هر چقدر هم که در این حوزه, آزمونهایی را تجربه کرده, گفتگوهایی را با آغوشی باز انجام داده و انتقادات وسیعی را صورت داده باشد, فمینیسم در موضوع زندگی مشترک, نتوانسته دستاوردهایش را بهصورت یک سیاست جنسی که از سیستم گذار نماید درآورد. زیرا ارزیابی فردگرایانهی آزادی جنسی صورت گرفته است. در نتیجه این نیز, یک فرهنگ جنسیتی آزاد و عاری از حاکمیتـ بردگی را ایجاد نکرده است. بایستی بهخوبی مرد و شراکت جنسیای که با او صورت خواهد گرفت, مورد موشکافی قرار گیرد که آیا بهدرآوردن او از زندگی زن بهلحاظ جسمی و عطفکردن این نقش به همجنس خود, یک جهش از روی واکنش بوده یا از روی آزادی؟ آیا این روابط بهراستی از رابطهی حاکمیتـ بردگی رها میباشند؟ آیا روابط حاکمیت در جنسیت جنس مشترک نیز بازتولید میگردند؟ جنسیت آزاد به راستی چگونه تحقق مییابد؟ نقش و تعیینکنندگی زن در این امر چگونه شکل میگیرد؟
فمینیسم بهرغم اینکه واقعیت زنبودن را قابل رویت ساخته, اما افق دموکراسیهای غربمحور را پشت سر نگذاشته است. بر این مبنا, عدم درک و گذار کامل از شیوهی زندگی کاپیتالیسم تعیینکننده میباشد. یک مبارزهی زنانه که از مدرنیتهی کاپیتالیستی نگسسته, قادر به ترویج آزادی نخواهد بود. جامعه برای اینکه بتواند کاپیتالیسم را رد نموده و آلترناتیو آن شود, به عقل و سرشت زن نیاز دارد. چونکه آنچه که قادر به بازآفرینی طبیعت اجتماعیای باشد که در سطح بالایی تخریب شده و از کشتار جمعی گذرانده شده, سرشت زن است. جهت احیای این سرشت و همراه با آن, زندگیبخشیدن به طبیعت اجتماعی, میگوییم ژنئولوژی.
جنبش فمینیستی در پرتو آگاهی از این واقعیات, ناچار است كه رادیكالترین جنبش مخالف نظام گردد. آزادی, برابری و دموكراسی زن كه نهتنها مدرنیتهی رسمی بلكه تمامی ادوار هیرارشی و تمدن در تمامی بافتهای اجتماعی از لحاظ ذهنی و جسمی وی را به اسارت درآورده و بهشكل ژرفترین بردگی بهكار واداشتهاند, مستلزم فعالیتهای تئوریك, مبارزات ایدئولوژیك و فعالیتهای برنامهییـ سازمانی بسیار وسیع و مهمتر از همه اقداماتی نیرومند میباشد. بدون اینها فمینیسم و فعالیتهای حوزهی زن, فراتر از فعالیتهای لیبرالِ زنان كه در راستای تسهیل كار نظام صورت میگیرند, معنای دیگری نخواهند داشت.
ژنئولوژی به تاثیرات متقابل دینامیسمهای مبارزات جهانی و بومی زن بر یکدیگر باور دارد. مشارکتدهی به حضور و مبارزهی جنبشهای زنان دنیا در مبارزهی آزادی زنان کوردستان و غنیساختن آن با آنها افتخار میورزد. همچنین مقاومتهای همهی زنان در داخل سیستم را دیده و به آنها ارزش مینهد. در مورد چگونگی تاثیر مبارزهی زنان زحمتکش که در حرکتهای جامعهی مدنی, درون خانه, مزارع, کارخانجات, احزاب, جنبشهای زیستبومشناسی, در حوزههای پزشکی و آموزشی و در محافل آکادمی فعالیت میکنند, پژوهش انجام میدهد. بههمین علت, بر اساس میراث جنبشهای زنان دنیا و با فراهمآوردن زمینهی همکاری و بسترهای نو, جهت گذار از بنبست موجود فمینیسم و تمامی جنبشهای زنان در شخص ما, با سازمانها و نهادهای زنان دنیا وصالی نیرومندتر انجام داده و جهت به انجامرسانیدن حملهای برای آزادی و رهایی زن میگوییم ژنئولوژی.
امروزه تئوری و پارادایمهایی که آزادی زن را نادیده گرفته و برای آن ارزش قایل نیستند, شانس عملیشدن آنها در زندگی وجود ندارد. با دنیایی روبهرو هستیم که آزادی زن را با مقاومت زنان میشناسد. چون هنوز بهتمامی به موفقیت دست نیافتهایم, با یک جنگ پیچیده و بیامان با قدرت مرد بسر میبریم. برای پیروزی, بایستی جنسمان را از واپسگرایی دینی, فئودالی, کالاسازی کاپیتالیسم و برخوردهای ابژهانگارانه بدرآوریم.
در حرکت بهسوی شناخت تمامی وظایف نیمهتماممان و کسب موفقیت در آنها, جهت انجام سازماندهی مشترک و “کسب پیروزی در دعوی شرافتمندانهی خلقها از راه خیزش بزرگ زن همراه با جنبشهای فمینیستی دنیا, همهی زنان آزادیخواهی که در زمینههای مختلف مبارزه میکنند و جنبشهای زن از خلقهای مختلف میگوییم ژنئولوژی.