
آموزش و شخصیت اجتماعی
میلاد قبادی
شاید از روزی که بشریت زیستن آغازید و زندگی آغاز گشت همیشه نوعی آموزش به شکلی طبیعی وجود داشته است. از ابتدا تربیت و آموزش فرزندان توسط خانواده انجام میگرفت و در این میان زنان نقش بسزایی در آموزش و پرورش کودکان خویش و دیگر فرزندان گروه اجتماعی خویش داشتند. در واقع هدف از آموزش، انتقال تجارب و آزمونهای به دستآمده توسط جامعه به نسل آینده میباشد.
مشکلاتی که در گذشته وجود داشتند خیلی کمتر از زمان حال بود و این هم، بستگی به نقش ویژه زنان در آن زمان و دوران دارد. آنچه مسلم است، اجتماعی گشتن کودکان از طریق فعالیتهای آموزشی جامعه انجام میگیرد. اولین محیطی که شخصیت کودک بعد از خانواده و گروه همبازیهایش در آن شکل میگیرد، مدرسه است. با نگاهی گذرا میتوان دریافت که این عرصه به جایگاهی برای کادرسازی ایدئولوژیک دولتها تبدیل گشته است.
یکی از شاخصهای مهم برای توسعه هر جامعهای، میزان نقشآفرینی و وضعیت فعالیت پویا و زندهی زنان در آن جامعه میباشد. با نهادینه گشتن اقتدار و تحت کنترل درآمدن آموزش توسط ذهنیت اقتدارگری و درک اهمیت این موضوع برای ایجاد جامعهای مطلوب خویش و تحت نام چیزی به نام شرم، این نقش اساسی و مهم از زنان گرفته شده است و آن را به تمامی در اختیار مردان قرار دادهاند. همچنین با آموزش و تبلیغاتهای وسیع و غلطی که یکطرفه و یکسو در این زمینه انجام میگیرد به کلی باعث بیتأثیر گشتن زنان شده است و حتی در بیشتر جاها مخصوصا در محیط کار باعث بوجودآمدن خشونتهای جنسی و ایجاد محیطی ناامن برای کار کردن زنان شده است.
حق آموزش و پرورش یکی از مصداقهای مهم حقوق بشری میباشد که باید در راستای ارتقاء و توانمندسازی انسان و به دور از تفاوتهای جنسیتی صورت گیرد. متأسفانه در ایران این حقوق هیچ معنایی ندارد و یکی از دلایل آن نیز همراه نبودن حکومت در توانمدسازی زنان است. آموزشی که در مدارس ایران برقرار است، هدف اولش ایجاد شخصیتی مطیع و بدون چالش است که ویژگی پرسشگری و انتقادی نداشته باشد و البته این مورد در زنان مصداق بیشتری دارد.
زنان خود باید با دنبال افزایش آگاهی و دانش مورد نیازی که بتواند به آنها کمک کند باشند. کسب آگاهی و دانش و نیز حضور فعالانه زنان در همه عرصههای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و نیز آموزشی که سعی بر دور نگه داشتن از آن گشته است، منجر به تغییرات اساسی در وضعیت کنونی جامعه میگردد. در اینجا این نکته شایان ذکر است که فراگیری دانش و کسب آگاهی نبایستی محدود به مدرسه، دانشگاه و یا تحصیلات آکادمیک گردد. در واقع این مکانها خود جایگاه شکلگیری شخصیت جنسیتپرست و تکبعدی هستند و امکان شکوفایی همه توانایی و استعدادهای انسان را فراهم نمیآورند.
آموزش میتواند هر جامعهای را هم به سوی پیروزی و هم به سوی سقوط سوق دهد. باید به این نکته واقف بود و باور داشت که هیچ تفکر و اندیشهای در دنیا مطلق نمیباشد و ناچار به تغییر است. برساخت جامعه به دور از تبعیض جنسیتی و یکسانی با آمادهسازی زمنیه فرهنگی و فکری و مشارکت زنان در عرصههایی چون آموزش که از آن دور گشتهاند، امکانپذیر است.
زمانی که در داخل یک جامعه جنسی بر جنس دیگری برتری پیدا کند، اولین عرصهای که تأثیرپذیر خواهد بود، اخلاق آن جامعه میباشد. بروز عقاید جنسیتپرستانه و مبالغه در تواناییها و ویژگیهای مثبت یک جنس و روا دانستن حقوقی خاص برای جنسی خاص از نتایج جنسیتپرستی اجتماعی میباشد. گاهی این موضوع تا به حدی پیش میرود که به بهانه اینکه زنان توانایی فراگیریشان از مردان کمتر است، زنان را از حق آموزش نیز بینصیب نمودهاند.
متأسفانه اهمیت قائل نگشتن برای زنان در محتوای کتابهای درسی ایران و در اولین درسهای مدرسه، تنها حرف زدن از رنج و کوشش پدر و قبولاندن آن به کودکان، باعث نقض اصول آموزش و پرورش درست شده است و این باعث شکلگیری قالب شخصیتی نادرست از همان ابتدای آموزش کودکان میگردد. تنها راهی که بتوان براین شیوه آموزشی غلط غلبه کرد، آموزش درست میباشد که در راه آگاهسازی جامعه باید صورت گیرد و این میتواند در آغاز از میان خانواده ها و توسط زنان صورت گیرد. زیرا که اولین آموزگار انسان زن است و الفبای نخستین زندگی را زن به انسان میآموزد.
به امید آن روزی که جامعه ما از دیدگاه جنسیتگرایانه گذار نماید و این مهم البته که از راه آموزش و پرورش درست امکان پذیر میباشد و این نیز بستگی به هشیاری زنان و برونرفت از بنبستهای فکری تحمیلی بر آنان دارد. زمانی که زن تواناییهایش را اثبات نماید، همراه با آن تابوهای فکری و جنسیتی نیز فرو خواهند ریخت.