
هنر و اندیشه آزاد
فریبا رشیدی
هنر چگونه شکل گرفت؟ اولین آثار هنری مخوق انسان کدامند؟ به چه نیتی انسان شروع به ساختن آثار هنری نمود؟ آیا میان هنر و طبیعت ارتباطی وجود دارد؟ نقش زن در آفرینش هنری چه اندازه است؟
هنر تلألوء درونیات و اندیشههای بشر است. بیداری حقایق نهان است. هنر فراتر از نمودی مادی و مبرا است از محدوده و مرز!
اولین کانون دید برای انسان، طبیعت ناشناخته و گنگ بوده است. و تقلید کردن از صداها و تصاویر موجود در طبیعت، اولین گام وی برای ایجاد رابطهای دوستانه و به دور از مالکیت مابین انسان و طبیعت بوده است. محتمل است که اولین پرسش انسان این بوده باشد که چه کسی وی را آفریده است؟ و دمدستیترین خالق از دیدگاه انسان اولیه، طبیعت بوده است.
همسانسازی خویش با گیاهان و حیوانات، تقلید صداهای موجود در طبیعت، به نیت ارتقاء خویش تا اولین آفریدگار است. لیکن این جریان اولین جرقههای آفرینش هنری نیز هست. همه رشتههای هنری با فراوانی شاخ و برگهاشان، از این گام اول نشأت میگیرند.
معنادهی به پیکرهها و کتیبههای باستانی که شامل اشکال ترکیبی حیوانات هستند، برای انسان امروزی که غرق در علم و تکنولوژی گشته، آسان میسر نخواهد بود. اما این روح و این تفکر باری دیگر در برگزیدگان آن جاری میگردد. هنر به مانند یک ژن، همزاد با انسان زاده میشود. اما کشف، شناخت و بالوپر دادن به آن، هنرمند را از انسانهای عادی متمایز میسازد.
هنر ندای درونی است که میخواهد از حجم زمان و مکان خارج گشته و رها گردد. راز ماندگاری آثار هنری کهن نیز در همین اشتراکگذاریهای بی بهانه میباشد. زن که بیشترین ارتباط و همزیستی با طبیعت را داشته، با آراستن خویش و مزین ساختن محل زندگی خویش و نیز با آفرینش ظروف و آلاتی کاربردی گامی در ایجاد رابطهای گرمتر و نیز سپاسگذاری از طبیعت برداشته است.
گفته میشود اولین سرودهها نیز زمانی ایجاد گشتهاند که زن برای تقاضای بخشش از روح حیوانات شکار شده به دور آنان حرکاتی ریتمیک انجام داده و اورادی را به کار برده است.
در کل میتوان گفت که هنر از دل وذهن انسان برآمده و باری دیگر برای انسان آفریده شده است. جالب است که هنر نیز مانند بیشتر عرصههای زندگی انسان تحت تأثیر اقتدار قرار گرفت. با پیدایش هر ایدئولوژی نوینی، برای نهادینه کردن آن در جامعه همراستا با راه و روشهای اسطورهای، فلسفی ودینی، از هنر نیز برای گسرش آن در جامعه استفاده نمودهاند.
هنر زمانی که تحت سیطره درآمد و از رهایی و بیقیدی بایسته گذار نمود، نخواهد توانست ادعا نماید که برای همه انسانیت خواهد بود. با نگاهی گذرا آشکار میگردد که هنر امروزی یا هنر معاصر نه به طور کلی لیکن غالبا به سمت و سوی هنر تجاری فروکاسته و بدین ترتیب هنر از رسالت حقیقیاش که درک آزادی است دور گشته و محصور شده است.
چه اندازه فردگرایی و فردپرستی و تنهایی تعمیق مییابد، به همان اندازه نیز هنر از اجتماعی بودن دور گشته و تنها برای ابراز احساسات فرد به جامعه و نه متقابلا انجام میگیرد. شاید زیبایی هنر به این باشد که برای درک و فهم آن باید در لایههای نهان آن به دنبال حرفهای نگفته و پیامها و رموز پنهانی گشت و آفرینش اینگونه هنر، خود هنر است. اما چه اندازه انسان مدرن در دنیای تکنولوژی غرق میگردد و افکارش پیچیدهتر میگردد، هنرش نیز آنقدر پیچیده میگردد که تنها مخاطبانی خاص و البته قلیل برایش باقی خواهد ماند.
هنر قلمرو احساسات است و آنچه که هنر را از دیگر مخلوقات بشر متمایز ساخته است، غالبیت احساس در آن است. هر چه که ذهنیت اقتدارگرا و مردسالارانه نیز تلاش نموده باشد و در زمینههای دیگر تا اندازه زیادی نیز توانسته باشد زن را از آن عرصهها دور سازد، لیکن در مورد هنر که با تار و پود زن بافته شده و یکی گشته است، هیچگاه موفق نگشته است.
استاتیکی که زن در ریزترین نقاط زندگی جاری مینماید، از همین نکته سرچشمه میگیرد. هنر زنانه در عصر کنونی مبدل به هنری اعتراضی گشته و خواستهها و افکار زنان را بازتاب میدهد. لیکن با این اوصاف نیز هیچگاه از رسالت اصلیاش که فهم و ادراک حقیقت است دور نگشته است. به همین دلیل نیز ارتباط راحتتری با مخاطبان خویش برقرار نموده و گویی ذهن مخاطب را میخوانند.
هنر از راههایی است که زنان میتوانند از آن طریق آن احساسات و عواطف بروز ندادهشان را آشکار ساخته و مرزهای ساختگی بر اندیشهشان را در هم شکنند. این غلیان احساسات و اندیشههای به حاشیه رانده شده است که پویایی و سرزندگی آثار هنری زنانه را به رخ مینمایاند. این گامی مؤثر خواهد بود در راستای برساخت و نوآفرینی اندیشه آزاد و انسانی آزاداندیش در دورانی که باری دیگر به اندیشههای زیباییشناسانه زن نیاز خواهد بود.