
راهنمای عملکرد ژنئولوژی
آزادی ،برابری ودموکراسی زن که نه تنها مدرنیتهی رسمی بلکه تمامی ادوار هیرارشی وتمدن درتمامی بافتهای اجتماعی ازلحاظ ذهنی وجسمی وی را به اسارت درآورده وبه شکل ژرف ترین بردگی به کار واداشته است، مستلزم فعالیتهای تئوریک، مبارزات ایدئولوژیک وفعالیتهای برنامهمند سازمانی بسیار وسیع ومهمتراز همه اقداماتی نیرومند میباشد. بدون این ها فمنیسم وفعالیتهای حوزهی زن فراتراز فعالیتهای لیبرال زنان که درراستای تسهیل کارنظام صورت میگیرند معنای دیگری نخواهد داشت.
تعیین دموگرافی، سیاست، اقتصاد، اتیک –استاتیک، اکولوژی به عنوان حوزههای ژنئولوژی درست به همین دلیل میباشد، یعنی جهت آزادی وبرابری زن ودموکراسی.
علم اقتصاد ازطرف یک ارتش مردان تحت اشغال است. تصمیم های اقتصادیی را میگیرند که حیاتمان را مثل پول مخدوش تباه می سازند. کارخانجات تاسیسات هستهای وکارگاههای ارتش مردها به اکولوژیمان تف انداخته وتمامی آلودگی هایشان را درآن قی میکنند. یک ارتش مردان که خشن بودن را معرفت میداند، جهت تعیین کردن مفهوم وزیبایی شناختی اخلاقمان جان میکند. همچنین به تولید مُد پرداخته، فرآوردههای آرایشی دارد وحتی اشکال حرفزدن، خندیدن ورفتار را تولید می کند. یک ارتش مردان برای کل دنیا وهرکشوری به نام سیاست، تصمیمهای کشتار، جنگ و ویرانی میگیرد. یک ارتش مردان تلاش می کند مشخص سازد چه زمان وچند بچه متولد شوند. اگرنتواند این را مشخص کند از زبان زن می گوید هم بچه درست می کنم هم پیشه!
اگر در هر آنِ زندگیمان ودر هر حوزهی آن یک ارتش مردان نفوذ کرده باشد، آزادی، برابری ودموکراسی زن چگونه پدیدار خواهد گشت؟ ژنئولوژی جهت اینکه بتواند پاسخی حیاتی به این مشکل بدهد در وهله ی نخست در پنج عرصه به سازماندهی خواهد پرداخت: اقتصاد، اکولوژی، اتیک-استاتیک، دموگرافی وسیاست. البته می توانیم به این ها حوزههای آموزش، پزشکی، تاریخ، فلسفه وخداشناسی رانیز بیفزاییم. علم زنانهای که با این فعالیتها که عرصه های بنیادین زندگی هستند رابطه برقرارنکند، قادربه سازماندهی زن نخواهد بود. پیشرفت علم زن بایستی به معنای حل مشکلات باشد. اگربتواند مشکلات اساسی زندگی اجتماعی راحل نماید، علم زن در مسیر صحیحی پیش میرود. به همین سبب، ژنئولوژی بایستی برای حوزههایی که شامل می شود بتواند رهنمودهای ایدئولوژیک سازمانی وعملی تولید کند که کاراکتر دموکراتیک زندگی اجتماعی را رشد دهد.همچنین ارتش مردانی را که زندگی رابه تصرف درآوردهاند، واداربه عقب نشینی نماید.
عرصه های که همچون حوزههای ژنئولوژی بیان نمودیم همگی عرصههای حیاتی هستند. دیگر تمامی بازیهای قدرت دردنیا وسرنوشت جوامع از روی این حوزه ها تعیین خواهندگشت. ژنئولوژی نیز به عنوان علم زن وزندگی این عرصه هارا باچشم انداز زن بررسی نموده ومشارکت سرشت زن وجنبش آزادی به مرحله ی مدرنیته دموکراتیک رافراهم خواهد آورد. یک علم زن که بتواند آلترناتیو گردد، هر قشری را که طرفدار دموکراتیک شدن وآزادشدن جامعه است وبتواند این مشارکتها را به اراده وعملکرد دموکراتیک متحول نماید، درلحظات وعرصه هایی که نیازهای زندگی اجتماعی راملزوم میگرداند بتواند نو نماید، می تواند فشار واستثمار برجامعه راکاهش داده ومتوقف نماید. بدون بریدن از علمگرایی، می تواند علم را به عنوان خرد ،وجدان وعمل مشترک جامعه رشد داد.
یک دلیل جای گرفتن عرصههایی که اشاره نمودیم در گستره ژنئولوژی نیز، ازهمگسیختگیای است که علمگرایی در نظم میان علوم ایجاد کرده است. ژنئولوژی به واسطه علم، پیوند میان زندگی وجامعه را آشکار میسازد. علم درتشکل نخست، اجتماعی است؛ آفریده زن بوده وجنسیتگرا نیست. هرگز بی روح نیست. مملو ازیافتهها وآفریدههاییست که به نفع زندگی اجتماعی می باشد. درمیان علم با جامعه دارای کوه های یخیای نیست که همانند امروزازانتزاعیات ایجاد شده باشد. ژنئولوژی باهدف قراردادن این وصال علم با جوهرآغازینش، علم رادردرون رابطه وتأثیرپذیری بازندگی وجامعه مورد بررسی قرارخواهد.
مثلامتوجه این است که علم اقتصادیی که حسابی برای اکولوژی نکرده وازآن گسسته است، دربرون اززندگی قراردارد. به همین سبب نیز تمامی پروژههای اقتصادی راهمراه باتاثیرات آن براکولوژی مورد گفتگو قرارخواهد داد. همچنین یک علم دموگرافی که گسسته ازاقتصاد واکولوژی باشد،درتضاد با زندگی است. به نام تولید، مصرف گرایی صورت می گیرد. با گسستن اینها ازیکدیگر،علم گرایی بررسی می شود. ولی ژنئولوژی رابطه ی حیاتی میان همگی وتاثیرات آن را پالوده ارزیابی نموده واین علوم را درزمینههایی که مشترک شوند به هم میرساند. ژنئولوژی باجای انداختن مداوم رابطه همهی عرصه های نامبرده با یکدیگربرذهنیتها پیش میرود.
ژنئولوژی به نوعی بسترمفهوم علم نوینی است برای تمامیت واشتراک یابی میان علوم. درحالی این مشترک شدن ویافعالیت درعرصههای خودویژه صورت می گیرند، بهایی که همگی رادرجایی نگه می دارد، اتیک –استاتیک است. بدون وجود اتیک-استاتیک، ژنئولوژی دست به هیچ گونه پروژهی مبارزاتی واجتماعی نمیزند. اصلیترین تفاوتی که ژنئولوژی را ازعلم گرایی ومفهوم علم اجتماعی حاکم مجزا می سازد، همین است. اگراین تفاوت مهم درهر عرصه ی زندگی عملی گردد، خاورمیانه میتواند جای دیگرگونهای شود.
درزمان بررسی وپژوهش عرصههای ژنئولوژی تشخیصی که بایستی مدنظرقرارداد این است: رابطهی موجود درزندگی مشترک از ویژگی هایی برخورداراست که برکیهانی بودن وبرشالودهی تمامی روابط اجتماعی تاثیرگذارمی باشد. هیچ عرصهای اززندگی به اندازه عرصه زندگی مشترک دارای خصلت بنیادین وتعیین کننده نیست. شمردن اقتصاد ودولت همچون رابطه بنیادین، یک اوهام جامعه شناسی مدرنیته است. درنتیجه اقتصاد نیز، دولت نیز، درموقعیت ابزارزندگی مشترک هستند. زندگی های مشترک نمی توانند درخدمت اقتصاد، دولت ودین باشند. بالعکس دولت، دین واقتصاد باید درخدمت زندگی مشترک باشند.
جهت اینکه بتوان زیاندیدگی مداوم زن درجامعه وتحول تاریخی آن را نمایان ساخت، بایستی درچارچوب عرصه های ژنئولوژی تحولات تاریخی واوضاع روزآمد آن، به درستی مورد کاوش قرارگیرد. درافت وزیاندیدگی زن، محو کردن زن از این عرصهها تا چه اندازه نقش دارد؟ زمانی که با پژوهشها وفعالیت های ایدئولوژیک وعلمی این مقوله روشن گشت، ژنئولوژی به هدف دیگرش روی می آورد. یعنی درتحققیابی آزادشدن زن، تاثیرات سازماندهی این عرصهها با دست، اتیک استاتیک زن چگونه خواهد شد؟ پاسخ این مشکلها در همان حال یک به یک عرصه های بزرگ عمل هستند. هنگامی که این عرصه ها با رهنمود آزادی زن گسترش یافتند، مبارزه دموکراسی وبرابری نیز ژرفا خواهد یافت. مهم ترین آن نیز سازماندهیهای دموکراتیک جامعه است. عرصههای ژنئولوژی نیز عرصههای علوم اجتماعیاند که این خلاءها ودرهمان حال باژگونگیها وکژرویها را درسطحی بالا تجربه کرده اند؛ امورزندگی اجتماعی هستند؛ فعالیت های بنیادینی هستند که درماهیت خود، جامعه راجامعه می سازند. عرصههای هستی سرشت اجتماعیاند. به همین سبب، ژنئولوژی که مدعی ایجاد علم زندگی اجتماعی است، فعالیتهایش را در این عرصهها متمرکز خواهد نمود. مساله مهم این است که درک شود زن چگونه توانسته درعرصهای هم به حالت ته ماندهی جامعه درآید وهم به مثابه جوهرجامعه بماند. مقوله مهم، لمس کردن وضعیتمان است که به حالت ته نشست درآورده شده، همراه باوضعیتی که همچون ماهیت جامعه ماندهایم. به رغم لعنت، تحقیر، سیاه نمایی وکوچک انگاریی که هزاران سال برما بارانده شد، در هرلحظه وهرعرصهی زندگی، مبارزهی هستییابی راانجام خواهیم داد؛ با آگاهی براینکه این در همان حال هستی یابی اجتماعی بودنمان است.
برگرفته از: کتاب درآمدی برژنئولوژی