
سیاست
اگرکارکرداخلاق،انجام امورزندگی به بهترین نحو باشد،کارکردسیاست نیز یافتن بهترین کارهاست.اگرتوجه شودسیاست هم دارای وجه اخلاقی بوده وهم بیش از آن راشامل میگردد.یاقتن بهترین کارها،آسان نبوده ،بلکه مستلزم شناخت بسیارخوب کارها،یعنی آگاهی –علم بوده،همچنین ملزم به یافتن یعنی پژوهش میباشد.زمانی که واژهی خوب به آن افزون شود،شناخت اخلاق رانیز بایسته میسازد.همچنان که دیده میشود،سیاست هنر بسیاردشواری است…سیاست وافعی درتعرض نهان است؛هیچ گروه اصطلاحاتی دیگری بجز آزادی،وبرابری وسیاست،قادر به توجیه منافع حیاتی جامعه نیستند.در این صورت،اساسا سیاست،کنش آزادی ،یکسانی ودموکراتیک شدنی است که جامعهی اخلاقی وسیاسی تحت هر شرایطی این کیفیت ویا هستی یابی راتحقق بخشد.»در سرشت سیاست ،آزادی نهان است.جوامع مللی که سیاسی شوند،جوامع و مللیاند که آزاد میگردند.
ژنئولوژی در این حوزه ی پژوهشی وتحقیقاتی ،زن-مادررانیروی اصلی اجتماعی شدن وبه مثابهی موجدهنر سیاست دیده ودست به کارخواهدشد.درحقیقت اوبودکه طی هزاران سال کارهای نیک راجهت استمرارحیات جامعه،یافت واجرانمود.در منشاستیزاجتماعی بودنی که پیرامون زن مادر شکل گرفته بانخستین تشکل تمدن دولتگرا وقدرتگرا،به مثابهی جوهر،درمقابل یکدیگریک ضدیت اصالت وجود داشتند.همانگونه که سیاست با آزادی اجتماعی وزندگانی درارتباط بود،دولت نیز باتولیداصطلاحات ایدئولوژیک،سیاسی و عملی بردهسازی جامعه ارتباط داشت.جهت اینکه دولت بتواند رشد یابد یعنی گردآوردن سخن-تصمیم-اراده دریک مشت گروه قدرت طلب ،به نام همه ی جامعه،بایدعرصهی سیاست ،تنگ وحوزهی آن محدود میگشت.به همین جهت نیزبایدواحدهای بنیادینی که به جامعه حیات ،میبخشیدندومنافع اصلی آن نابود میشدند.اینکه جامعهی اخلاقی وسیاسیای که برمبنای فرهنگ الهگی مادر پیرامون زن شکل گرفت،به درازای هزاران سال روبهروی هجومهای بیامان قرارگرفت،ازتضادهستی یابی باساختاردولتگرایی که میخواست به جای آن پدیدارگرددنشات میگیرد.در این مفهوم پوسیدگی سیاست که به عنوان یک مساله ی اجتماعی پدید میآید،به مثابهی نیست کردن آزادی وبافتهای اجتماعی ،درگسترهی ژنئولوژی قرار خواهد گرفت.
ژنئولوژی که ادعای درآمدن به صورت یک علم اجتماعی نوین راکه بادربرگرفتن اقتصاد،بومشناسی،جمعیتشناسی ،اتیک-استاتیک،بهداشت،آموزش وتاریخ ایجادمیگردددارد،بدون رشدعلم سیاست،نمیتواندموفق باشد.یهنی بایددرلرتیاط بااین حوزههای علوم اجتماعی ،به ایجادسیاست بپردازد.نیازهای اساسی جامعه درحوزهی اقتصادی کدامند؟چگونه برآورده خواهندشد؟بهترین کارهای که بایدجهت برآوردهسازی اینها انجام گیرندکدامند؟کدام کارهای نیک درحوزهی پزشکی وآموزش،پاسخ گوی نیازهای اجتماعی اند؟ژنئولوژی ،درتمامی حوزههای مشابه که درگسترهی آن قراردارند،بایستی این مسائل را،بایک چشمانداز آزادیخواهانه وبدون گسست ازمبانی بنیادین اخلاقی به صورت علمی به گفتگوبگذارد.علم سیاست که مبتنی برعلوم اجتماعی است،بایدخویش راساختاربندی سازد.
عدم ابراز علاقهی به سیاست درکل جهان وبه طوراکثریت نیزدرمیان زنان وجوانان،حتی ابرازتنفرازآن ،بابیگانه سازی سیاست ازکارکردومفهوم آن درارتباط است .به لحاظ ماهوی نیز باگسستن پیوندسیاست بامخاطبین اصلیاش یعنی اقشاراجتماعی مرتبط میباشد.تا زمانی که زنان وجوانان یعنی پویاترین وآزادیخواهترین نیروهای جامعه دارای رویکردی فاصلهدارباسیاست باشند،تصمیمات ومکانیزمهای که سیرحیات اجتماعی راتعیین میسازنددرانحصارتمدن دولتگرا-قدرتگراخواهندماند.
سیاست که درواقع میتوان به عنوان خودمدیریتی جامعه نیزتعریف نمود،اصطلاحی است که ارتباط تنگاتنگی باآزادی دارد.زیراخودشناسی ،شناخت،تعریف وواردعمل شدن جامعه نسبت به خودش میباشد.سیاست جست وجوگری روزانه ی یک جامعه درباب حل مسائل خویش بامبناقراردادن اخلاق است.درواقع میتوان گفت محدودسازی ،ازمیان برداشتن ویاتغییرپدیدههای است که جریان طبیعی آزادیخوانه ی زندگی رامتوقف میسازد.سیاست،اراده وکنش آنانی است که این جریان راموثرساخته ورشدوگسترش میدهند.
اگرسیاست رابدین صورت تعریف نماییم ،بهترقادربه درک علت ونیاز برای قراردادن این حوزه درگستره ی ژنئولوژی خواهیم شد.بدون شک،علم سیاست یک حوزه ی بسیاروسیع است.درجامعه ی تاریخی سیاست چه بود؟چگونه صورت گرفت؟وجوداخلاق ویاست درجوهره ی سرشت اجتماعی به چه معناست؟ژنئولوژی تازمانی که ادراک سیاست مبنی برمشارکت کل اقشاربا تنوع رنگها ومشارکت اراده ی ذاتی افرادرا توسعه بخشد،به پرسش ویافتن بسیاری پاسخ دیگر درسطح علمی –آکادمیک ادامه خواهد داد.
اگرسیاست برای جامعه ،آفریدن نیک،صحیح وزیباست،خودجامعه بهترقادربه درک آن میباشد.دراین معنا،آزادی بیان افرادوجوامع درمورد زندگی خویش ونمود اردهشان ،جهت کسب مفهوم واقعی پدیدهی سیاست از شروط اجتناب ناپذیراست.تا زمانی که سیاست مبتنی برمفهوم دولتگرای وعادات استفاده ی ابزاری از سیاست به مثابه ی حیلهگری وسرکوب درهم شکسته نشود،جامعه مدام از سیاست حذف شده ویک ابژهی سیاست خواهدبود.جهت روی ندادن این واقعه،افراد وجامعه بایدجهان وذهنیت خویش رابسیارنیرومندسازند.وظیفهی ژنئولوژی نیز اینجا برجسته خواهدشد.یعنی درآمادهسازی سطح ذهنیتی جامعه وافرادجهت حوزهی سیاست .دست آخرژنئولوژی علمی است که جهت احقاق هدف زندگی آزاد،جامعه وفردآزادایجادمیگردد.بدون واصل کردن آزادی نیزبه سیاستی صحیح،آشکاراست که نمی تواندبه وجودآید.
علم زن هرمیزان که سطح علمی واخلاقی هم کسب نمایید وبه جامعه ببخشاند،اگردرسطح ذهنیت بربنیادهای آزادی،یکسانی ودموکراسی،به سیاستهای اجتماعی نپردازد،عاری ازمفهوم خواهدشد.ایجادژنئولوژی بدون گسیختن پیوندمیان اخلاق،علم وسیاست،قادربه یافت راهحلهای مسایل آزادی زنان درحوزه ی علوم اجتماعی خواهدبود،امااگرهمگی راازهم گسلانیده ومستقل ازیکدیگردرنظربگیرد،به شکل یکی ازاقدامات بیشماری درخواهدآمد که درمحدودهی علوم قدرت ناپدید میشود.
به میزانی که ادراک سیاست زنان برآزمونهای بسیارگوناگون تکیه دارد،تاثیرات اصطلاح وپدیدهی سیاستی راکه نظامهای قدرتگراایجادکردهاندنیز شامل میشود.به همین سبب،روندتکامل ادراک افرادوجنبشهای مبارزنیزدرراستای آزادی زن،ارزش پژوهش رادارد.اما این کاوش وپژوهش برای آزادی واصطلاح سیاست اجتماعی،به حقیقت بایستگی رشدسیاست درهمه ی موجودات اجتماعی ارتقاخواهدیافت.زیرااساسیترین تراژدیهای تاریح زن بودنمان ویاآسیبهای واردشده برمابامحرومسازی ازنیروی سیاسی که منافع جنسمان،نیکی وفوایدآن رامدنظرقراردهد،درارتباط میباشد.این ازآنچه که مربوط به جنسیتمان است آغاز گشته وتا چگونگی زیستن ومرگمان واینکه میتوانیم چندبچه بزاییم،بسط می یابد.این یک واقعیت است که به مثابهی زنان طی پنج هزارسال به صورتی سیستمانه ازگفتگوهاومکانیزمهای تصمیمگیری بایسته درباب هستی یابی ذاتی،نیازهای مادی ومعنوی،وتخیلاتمان محروم ماندهایم.این نیز یک واقعیت است که نیروی اندیشهی گوهری وفعالیت مشترکمان که درسرآغاززندگی اجتماعی جهت یافت کارهای مفیدوحیاتی جامعه به کارمیگرفتیم،مدام روبهروی ممانعتهای دولت وقدرت قرارگرفتهایم.
بنارین،سیاست صحیح برای زنان،یافتن وانجام دوبارهی کارهای است که برمبنای آزادی وبرابری وبه نفع همهی جامعه،به این واقعیت خاتمه داده وآن رادگرگون نماید.این درراستای جامعهی سیاسی واخلاقی که درپیرامون زن توسعه بخشیم،یک شرط است.فراترازاین،زندگی باتاخیراندازی ونادیدهگرفتن وفردگرای لیبرال،به مفهوم مشترک شدن درجرایم تخریبکاری اتمیزهکردن وشکست نیروی مقاومت جامعه درمقابل نیروهای قدرت میباشد.آفریدن واجرای سیاست اجتماعی،پادزهرمدرنیتهی کاپیتالیستی ای است که این فردگرای وجامعه کشی رابه اجرامیگذارد.ازاین حیث،زنان قادربه دگرگون ساختن جوانب ناگوارتجارب خویش به آزمونهای موثرخواهندبود.میتوانندجوانب مثبت راهم به مثابهی کنش آفرینش جامعهی آزادودموکراتیک برتوسعهی سیاست اجتماعی بیفزایند.به عنوان زنان،قادربه خاتمه بخشیدن مرحلهی ادراک ضداجتماعی بودن سیاست ویابی ربط بودن آن باجامعه به مثابهی یک بازی نظامهای دولتگراهستیم.هیچ کس بهترازماباحل مسائل جامعهمان شناخت ندارد.
وجدان تاریخ وجامعه یعنی اخلاق بیش ازهرزمان دیگری حکم میکندکه سیاستی مجهز به چنین دانشی رادربرگرفته وتغییروتحول اجتماعیای راکه همراه باآن آرزو پیشبینی میگرددتضمین نماییم.اگرطالب آزادی هستیم ،انگارچارهای جز این نداریم که با نیروی روشنگریمان ،نخست تمامی ابعاد اخلاق که وجدان جمعی جامعه بوده وسیاست به مثابهی خرد مشترک آن رادوباره برپاوکاراسازیم.علم درصورتی علم است که قادربه پاسخگوی نیازهای بنیادین اجتماعی موجودباشد.
برگرفته ازکتاب درآمدی برژنئولوژی(