
آموزش فرد وجامعه
مسئلهی آزادی وبرابری وتلاش ومبارزه جهت به دست آوردن حق انسانی، فعالیت پویای اجتماع بوده است. با نگاهی به تاریخ درمییابیم که با کم رنگ شدن نقش فعال وسازندهی الهه-مادر،هرچه پیش رفت طبقه ونظامهای اقتدارگر وحاکمیت خواه درجوامع بیشتر رشد پیدا کرده وذهنیت انسانهانسبت به جامعه درزوایای جنسیت پرستی ترقی پیداکرد.زمانی که ادارهی نظارت برامورات جامعه ازالهه-مادربه مرداقتدارگرانتقال داده شدوشکلی مردسالاری به خود گرفت ،ذهنیت اجتماعی دچار تفکیک جنسیتی شده وتفاوتمندیهای بیولوژی مابین زن ومردبه نقاط ضعف وقوت تغییرپیداکرد.
باسلب وظیفهی مهم اجتماعی ازمادران، که آموزش وتربیت فرزندان ومدیریت برجامعه بود،فرزندانی که درآغوش مادران خودپرورش یافته ودرخدمت جامعه خویش بودندوجهت رشد وترقی آن با اراده خویش مشارکت میکردند؛این بارزیر نظرمردان اقتدارگر،به دورازآموزشهای الهه-مادرآموزش داده میشدند. ذهنیت عمومی وسیستم ناظرکم کم بنا به جنس دختر-پسرآموزش جامعه راسازماندهی کرده ومشارکت آنان راازهم جدا و محدود ساختند.دراین مرحله وظایفی که برای زنان درنظر گرفته شد،در چارچوبی محدود مشخص شدومیزان مشارکت زنان ودختران جوان درجامعه به حداقل رسانده شد.کم کم هرچیزرنگ مردانه به خود گرفت وزن به قعربردگی وتاریکی کشانده شد وتنهامسئولیت ووظیفهی وی خدمت به مرد ومحکوم به ماندن درخانه بود.
این مسئله باعث شد که تفاوتمندیهای بیولوژی زن ، ضعف جسمانی قلمداد شده وعلیه زن به کار گرفته شودوزن را درخانه به کارهای خانگی، بچه داری مشغول کند.این نه تنها از لحاظ فیزیکی برزن تاثیر گذاشت ،بلکه از لحاظ فکری، روحی وباوریهای ذاتی از قبیل اعتماد به نفس و ارادهی باعث پسرفت ودرهم شکستگی زن شد.
زنی که زمانی بافکرو ودانش خودخالق ومدیرجامعه بوده وصاحب علم اجتماعی ودانش زراعی ،طبابت و…بوده حال به درجه ای از ضعف وناتوانی رسیده که از لحاظ فکری اورا ناقص العقل وکمتراز مرد دانسته وبه درجه ی دوم جامعه سوق داده اند.این وضعیت برکل جامعه تاثیر گذاشته وکم کم از طریق اسیر وضعیف کردن زن کل جامعه وپتانسیل پویای جوانان جامعه رانیز اسیر وضعیف ساختند
با استفاده ازذهنیت تفکیک جنسی، هرچه بیشتر زن رااز جامعه ومشارکت در جامعه دور کرده و اقتداروسلطهی خویش را برجامعه بیشتر گسترانیدند.دیگر فرزندانی که زمانی خدمتگذارجامعه خویش بودند وخودتوانای مشارکت درجامعه وامورات جامعه رابه صورت مستقیم داشتندودارای ارادهی آزاد بودند،تبدیل به قشری ازجامعه گشتند که برای وسعت بخشیدن به اقتدارگرایان نقشی ابزاری را به دوش میکشند ودچارمحدودیتهای فکری و فعالیتهای اجتماعی شدهاند
اسارت جنس زن، اسارت جامعه است .برای تسلط بریک جامعه، باید زنان آن جامعه را محدود واسیر ساخت زیرا دیگر زنان قادر نخواهند بود انسانهای آزاد را خلق کنند.برای دوباره زنده کردن پتانسیل پویای جامعه که جوانان هستند،نیاز به آموزشهای ایدئولوژیکی وذهنی درهر دوره وقشری ازا جتماع است.
آموزش افراد جامعه باید به صورتی باشد که فرد، خدمتگذار جامعه خویش باشد وخودمستقیم وزنده در ادارهی امورات حضور فعالانه داشته باشد. درحقیقت، اجتماع این است واینگونه معنای واقعی خود راپیدا می کند.زنی که توان به دنیا آوردن انسانی را به صورت طبیعی دارد،توان آموزش سالم رانیز دارا است، زن باید به صورت مستقیم در آموزش وتربیت فرزندان خود ونیروی پویای جامعه مشارکت کرده واین وظیفه رابرعهده بگیرد. در غیر این صورت فرد عاید فکر وذهنیتی که سیستم اقتدارگر به او تزریق می کند شده ونمی تواند فردی مفید برای جامعه باشد.
از نسرین احمدی