
زهرا احمدی
خشـونت بیاحترامی بـه كرامـت و شـخصيت طبيعـی بشـر و جامعـه هست. بههیچوجه پديــدهای طبيعــی و اجتماعــی نمیتواند باشــد. برعكــس، کامل ضد اجتماع اســت. بــدون
شــك اگــر بــه واكاوی ریشههای آن بپردازيــم، مطلقاً بهنظام سرمایهداری برمیخوریم كـه آن را بسـط و گسـترش داده اسـت. خشـونت پدیدهای است كـه در زمـان مـا بیوقفه و در همهجا بـا انـواع راهكارهـا و روشها بـر انسـان و طبيعـت اعمـال میگردد. امـا سـرانجام همهی آنها جـز تـراژدی و غـم و ناراحتی چيـز ديگـری به بار نمیآورند. امـروزه خشـونت اجتماعــی، روانــی، جســمانی و… تعميق يافتهتــر و نهادینهتر از هميشــه اعمــال میگردد. بسـيارند كسـانی كـه بـا بهکارگیری خشـونت درصددنـد تـا افـراد، جوامـع و بهویژه زنـان و كــودكان را بــه قــول خودشــان تأديــب و تربيــت كننــد. از ايــن راه هــم برآیند بــه اهــداف اساســی خــود كــه همــان ضعيفــه نمــودن جوامــع از طريــق ســرور نمــودن رعــب و وحشــت اسـت، دسـت يابنـد. شـايد خشـونت فكـری و يـا ذهنـی بارزتريـن آنها باشـد. امـا بهآسانی قابلدرک نيســت و بــرای هركســی محتــوای آن آشــكار نيســت. فتــح اذهــان نيــز نوعــی خشــونت نهادینهشده و نامرئــی هست هكـذا روزانـه در خاورميانـه بـا هرگونـه نـوع خشـونت مواجهیم. حتـی ازبسکه اعمالشده ديگـر بـه امـری عـادی و معمولـی مبدل گشته اسـت. عـدم امنيـت، بسـتر رسـيدن بـه آزادی و آرامـش را برهـم زده اسـت. روزی نيسـت كـه شـاهد مـرگ هـزاران انسـان در دنيـا نباشـيم. زنـان و كـودكان بيشـترين قشر آسیبپذیرند. ذهنيـت منفعتگرای سرمایهداری بـرای رسـيدن بـه اهـداف شـوم خـود بـا امتيازدهـی بـه برخـی از نيروهـای ضد اجتماع، خاورميانـه را بـه ميـدان غـارت و كشـتار تبديـل كـرده اسـت. جايـی نيسـت كـه سـعی نكـرده باشـد در آن نفـوذ نكنـد. بـا توسـل بـه روشهای وحشـيانه و غیراخلاقی هرلحظه موجـب خلـق تراژدیای تازهتر میگردد. بهطوریکه خلـق رنـگ آرامـش را نبينـد. ايـن جنـگ و خونريـزی و آتـش بـه همـان انـدازه كـه بـه جوامـع بشـری ضـرر میرساند بـه همـان ميـزان نيـز صدمـات و تخريبـات جـدی بـر تـن طبيعـت و جغرافيـای منطقـه بـر جـای میگذارد. نـوع ديگـر خشـونت كـه بینهایت رواج يافتـه، خشـونت خانگـی است نخسـت مـردان و سـپس سـاير اشـخاصی كـه از ذهنيــت مردســالار تغذيــه میکنند بــدون هيــچ ابايــی خشــونت اعمــال میکنند. مــرد خانه خدای خانــه، بیوقفه و بــا توســل بــه حیلهها و انــواع توطئهها و راهكارهــای بشمار بــر زن و فرزنــدان در خانــواده حكــم كــرده و بهحق و حقوقشــان تجــاوز میکند. خشــونت روحــی و روانــی نيــز امری است كــه بيشــترين و جبرانناپذیرترین آسیبها را بــر مغـدوران ايـن ذهنيـت برجـای مینهد. زنـان و سـاير اعضـای خانـه حـق ندارنـد بـدون اجازهی رئيـس خانـه حتـی نفـس بكشــند چــه برســد كــه بتواننــد بــه مقاومــت و مبــارزه دســت بزننــد. يــا تــرك خانــه و فــرار را ترجيــح میدهند و يــا بــا سـكوتی دردنـاك بـه تحمـل ايـن وضـع تحميلـی میپردازند كـه در هـر دو حالـت نيـز راهحل و پيشـگيری نمیتواند باشـد. تبعيــض و تفرقهافکنی يكــی از معمولترین راهکارهایی است كــه نظــام حاكــم از آن بهــره میگیرد. حتــی قبــل از اينكــه كودكـی بـه دنيـا بيايـد سـعی میکنند برحسب ذهنيـت جنسیت گرا بسـتر را بـرای ورود او بـه سيسـتم خـود مهيـا سـازند. رنگها مشخصاند، اسباببازیها هكــذا، اينكــه چگونــه پــرورش بيابنــد، چــه بخورنــد، چــه بپوشــند و چگونــه فكــر كننــد و چطــور زندگــی نماينــد همــه از پیش تعیین میگردند. در چنيــن شــرايط و محيطــی چگونــه میتوان از آزادی و ارادهی فــرد ســخنی بــه ميــان آورد. نظامــی حاكــم اســت كــه بــرای تــو همهچیز را مشــخص میکند، تــا كجــا و تــا چـه زمانـی بايسـتی زندگـی كنـی هـم تعييـن و ترسیمشده اسـت. بـا سيسـتم آموزشـی خـود ذهنها را فتـح كـرده و بـه وضـع موجـود عـادت میدهد، بـا اسـتفاده از اقتصـاد انحصـار شـده بـا تمـام وجـود افـراد و جوامـع را بـه خـود وابسـته میکند و بــا سيســتم و ذهنيــت اقتــدار نظامــی نيــز وادار میسازد تــا كســی جرئت اعتراضــی نداشــته باشــد و ســكوت اختيـار كنـد. حـال اگـر ايـن خشـونت نيسـت، پـس چيسـت؟ زيـرا خبـری از اراده و اختيـار افـراد و جوامـع وجـود نـدارد. احتـرام و ارزشـی بـرای آن قائـل نمیگردد. بـه احسـاس و منطـق افـراد توجهـی نشـده و روزبهروز از ارزش آن كاسـته میشود. چگونـه باوجود چنيـن ذهنيتـی میتوان از آرامـش و آزادی و امنيـت بحـث كـرد. البتـه بايسـتی بـه عـدم نبـود آنها بپردازيـم؛ اينكـه چـرا و چگونـه در چنيـن شـرايط و موقعيتـی قرارگرفتهایم بـه تبادلنظر پرداختـه و راه چارهای بينديشـيم. زيـرا اینقدر مـا نيسـت. ايـن سرنوشـت هـم نيسـت، روی پيشـانی كسـی هـم نوشتهنشده كـه ايـن سرنوشـت توسـت. اینها همـه نظریههای سـاختگی هسـتند تـا از طريـق آنها اذهـان مـا را فتـح كننـد و نيـروی هرگونـه اعتـراض و كاوشـی را از مـا سـلب كننـد. چراکه اگـر تقديـر باشـد نمیتوان تغييـرش داد، امـا اگـر مـا بـاور كنيـم كـه نقـش مـا و ارادهی مـا در زندگـی و چگونـه زيسـتن کلیدی است، آنوقت دسـت بـه تـاش و مبـارزه بـرای تغييـر آن میزنیم. و البتـه كـه ايـن بـه نفـع نظـام حاكـم نیست زيـرا رمهای بردهوار میخواهد تـا بـدون هيـچ اعتـراض و مقابلهای بـه عملـی نمــودن خواستههایش بپردازنــد. اگــر از فرصــت رهــا شــدن و آزادی خــوب اســتفاده نشــود، بیتردید دوبــاره نيروهــای قدرتطلبی كـه هميشـه در كميـن هسـتند بـه پر کردن خـاء بـه وجـود آمـده خواهنـد پرداخـت. بنابرايـن بيـش از ايـن اجــازه ندهيــم تــا از نيــرو و انــرژی جوامــع بــرای سرپا نگهداشتن نظامهایی كــه بــا مكيــدن خــون اجتمــاع عمــر اقتــدار خــود را تــداوم میبخشند، اســتفاده شــود. هرچقدر كــه بردهها بيشــتر و سربهراهتر باشــند همانقدر نظــام حاكــم قدرتمنـد میگردد. هرچقدر خشـونت اعمـال گـردد بـه همـان ميـزان ذهنيـت مردسـالار نهادينـه میگردد. بنابرايـن بايسـتی جهـت پايـان دادن بـه تمـام خشـونت و تراژدیهایی كـه بـر مـا تحميـل میشوند پرچـم مبـارزه را بالابریم