زین ملاتیا
نسلکشی زنان، در وسیعترین معنای خود عبارت است از به عمد کشتن انسانهای ماده(یعنی زنان و دختران) فقط به دلیل جنسیت آنان. در لیتراتور بینالمللی این کلمه به عنوان فمیسید یا فمینیساید به کار گرفتهمیشود. ریشهی کلمهی فمینیساید از دو کلمهی لاتینی فمینا(femina) به معنای زن و (caedere) به معنای کشتن میباشد. کلمهی فمینیساید برای اولین بار در سال ۱۸۰۱ جهت افادهی قتل یک زن در انگلستان به کار گرفته شد. در سال ۱۸۴۸ نیز در همان کشور در یک فرهنگ لغت حقوقی به آن جای داده شد. اما علیرغم جای دادن به آن در فرهنگلغت، این کلمه نه در انگلستان و نه در هیچجا از جهان از این کلمه برای نام بردن از جنایات علیه زنان از آن استفاده نشده و مدتی طولانی نیز این کلمه به هیچ شیوهای به کار گرفته نشد. تا سالهای ۱۹۷۰ و اوجگیری دومین موج مبارزات فمینیسم. خلاصه اینکه در نتیجهی مبارزات علیه شدتِ مردسالارانه علیه زنان، اصطلاح نسلکشی زنان از نو به کار گرفته شد. اما این بار در چهارچوبی وسیعترـ از سوی زنان خانهدار مشخص شده است ـ به کار گرفتهشد. از اهداف بنیادین جنبش فمینیست در سالهای ۱۹۷۰ از میان برداشتن فرق میان عرصهی خصوصی ـ عمومی بود. عرصهی خصوصی مربوط به رویدادهای داخل خانه و میان چهار دیوار بود. عرصهی عمومی نیز به حریم زندگی خارج از خانه اشاره داشت. در نتیجهی ابداع فرقِ حریم خصوصی ـ عمومی از سوی ذهنیت مردسالار، وظیفه و اختیار ایفای نقشِ دولت ـ پدر در داخل خانه به مرد داده شد. عرصهی عمومی حریمِ تحت اختیار دولت میباشد. عرصهی خصوصی نیز در کنترل و تحت مسئولیت مرد میباشد. در این محل مرد، پدر و یا شوهر آنچه را بخواهد میتواند انجام دهد. هیچکس حق دخالت ندارد. به هیچکس ارتباطی ندارد. به همین سبب در تحمیل هرگونه شدت به زن دارای اختیار و آزاد است. همچنین انعکاس هرآنچه که در حریم خصوصی رخ میدهد به عرصهی عمومی تابو است. آنچه در خانه روی میدهد در خانه میماند، نزد هیچکس بازگو نخواهد شد. در این صورت زن با هرگونه شدت، کنترل و انصاف «رئیس خانه» تنها گذاشته شده بود. یکی از مسائل بنیادینی که دومین موج فمینیزم مورد بحث گذاشته و جهت آن مبارزه کرد این موضوع بود. عرصهی خصوصی یک برساخت بوده و هدف آن نیز محکوم کردن زن به استثماری نامحدود میباشد را بیان میکرد. با شعار آنچه خصوصی است سیاسی میباشد، دولت را مسئول شدتی میدانست که در میان چهار دیوار اعمال میشود. شدت درون خانواده را هم افشا و هم محکوم مینمود. یعنی خواهان آن بود شدت درون خانواده را نباید واقعهای معمولی شمرد و همچنین از سوی زنان به فراموشی سپرده نخواهد شد، به همین سبب نیز از مجازات نمودن بانیان آن حمایت میکرد. یعنی تلاش مینمود تا موضوع شدت تحمیل شده از سوی مردسالاری را از عرصهی خصوصی به عرصهی سیاسی بکشاند. بر اینکه خشونت علیه زنان امری خصوصی نبوده بلکه رویدادی سیاسی است تاکید میورزید.
اصطلاح نسلکشی زنان در گذشتهی نزدیک در سال ۱۹۷۶ در دادگاه بینالمللی شدت علیه زنان در بروکسل پایتخت بلژیک، از سوی جامعهشناس دیانا ا. ه. روسل به کار آورده شد. وی این کلمه را در معنای «جنایتهای از سر نفرت را که از سوی مردان علیه زنان صورت میگیرد» افاده نمود. وی سخنان خویش را به این شیوه افاده نمود: « باید دید که بسیاری از جنایاتی که علیه زنان صورت میگیرد در اصل نسلکشی زنان است. باید ساسیت جنسی این جنایات را بازشناخت. از سوزاندن جادوگران در گذشته، تا ازدیاد قتل نوزادان دختر در بسیاری جوامع طی گذشت زمان و قتل زنان تحت نام «ناموس»، مشاهده مینماییم که نسلکشی زنان در اصل مدت زمانی طولانیست در جریان است. اما به دلیل اینکه این موضوع بیشتر زنان را تحت پوشش قرار میداد، تا زمانی که کلمهی نسلکشی زنان از سوی کارول اورلاک ابداع نگشت، نامی از آن برده نمیشد».
کارول اورلاک که جامعهشناس دیانا روسل از وی بحث نمود، نویسندهای آمریکایی است. اصطلاح نسلکشی زنان را برای اولین بار وی در سال ۱۹۷۰ در کتاب خود در چهارچوب «هستیشناسی نسلکشی زن» که به چاپ نرسیده است، به کار آورده بود. این اصطلاح که در سالهای ۱۹۷۰ ره کار گرفته شده بود این بار با معنایی که از سوی زنان به آن داده شده است، به کار آوردن این اصطلاح در سالّهای ۱۹۹۰ نیز گسترش یافت. در سال ۱۹۹۰ دیانا روسل و ژان کاپوتی در مجلهی فمینیست ام.اس با مقالهای تحت نام «نسلکشی زنان: سخن گفتن از آنچه که از آن سخن گفته نمیشود» جنایات جمعی که یک سال پیش از آن در یکی از مدارس عالی کانادا را که تنها دانشپژوهان زن را هدف قرار داده بود را به عنوان نسلکشی زنان تفسیر نموده بودند. دیانا روسل و ژیل رادفورد در سال ۱۹۹۲ مجموعه مقالاتی را در باب جنایات خانگی در آمریکا، شدتهای مرگبار نژادپرستانه علیه زنان سیاهپوست، جنایات زنجیرهای و شکار جادوگران در گذشته را در چهارچوب کتابی به چاپ رساندند. در این کتاب اصطلاح نسلکشی زنان به صورتِ به قتل رسیدن زنان از سوی مردان به شیوهای زن دشمنی تعریف شد و بخصوص به آزارهای جنسی مرتبط گردانیده شد. همان سال کارن ستوت اولین مقالهی علمی را که کشته شدن زنان از سوی همسر و یا عشاق آنان را به عنوان نسلکشی زنان تعریف کرده بود را نوشته و منتشر کرد. از طرفی دیگر وی در این مقالهی خویش همانگونه که نسلکشی زنان را تحلیل نموده بود مراحلی را که باید مورد توجه قرارگیرند را دستهبندی نمود.
در سالهای ۱۹۹۰ مبارزات زنان در عرصهی سیاسی و علمی مکمل و تقویتکنندهی یکدیگر بودند. دوبندیهایی نیز به وجود آمد. زیرا طبق فراستهای جداگانه نسلکشی زنان در اشکال متفاوتی تعریف میگشتند. برای مثال برخی تعریف فمنیستها را مقبول دانسته، برخی سوسیولوژیک، برخی از لحاظ قضایی، بعضی در عرصههای مربوط به حقوق انسانی و برخی نیز از اعمال ضد استعمارگری آن را حمایت میکردند. در میان چنین فراستهایی گستردهترین آنان تعریف فمینیستّ بود. زیرا فمینیست کشتهشدن زنان از سوی مردان را به عنوان نتیجهی جامعهی مردسالار تعریف مینمود.
یکی دیگر از دلایل گسترش به کارگیری اصطلاح نسلکشی زنان در سالهای ۱۹۹۰، به وجود آمدن جنبش مجادله در برابر شدت علیه زنان در اطراف این کلمه در آمریکای لاتین بود. در این مبارزات بیشتر نام مکزیک به چشم میخورد. در شهر خوارز که دارای مرز مشترک با ایالات متحدهی آمریکا میباشد، از اوایل دههی ۱۹۹۰ در سطح وحشتناکی جنایت علیه زنان اوج گرفت. در این شهر هر سال صدها زن از سوی باندهای مردان ربوده شده، شکنجه شده و به قتل میرسیدند. برخی از جنازههای زنان پارچه پارچه میکردند. زنان از سال ۱۹۹۳ به بعد با شعار“Ni una menos” (حتی تک شخص دیگر کم نخواهد شد) در اطراف یکدیگر جمع شده و سازماندهی شده و آغاز به جمعآوری آمار نمودند و این آمار با سر تیتر نسلکشی زنان منتشر نمودند. در دسامبر سال ۲۰۰۱ پس از کشف جسد هشت زن در شهر خوارز کمپینی سراسری با شعار “Ni una menos” (حتی تک شخص دیگر کم نخواهد شد) در مکزیک آغاز شد. لیکن این کمپین به کمپینی بینالمللی تبدیل شد. ۳۰۰ موسسهی زنان در این کمپین جای گرفتند. به این شیوه مبارزه علیه نسلکشی زنان جغرافیایی وسیعتر را طی نمود. البته این بدان معنا نیست که پیش از آن نیز مبارزه صورت نگرفته است بلکه با چنین تفکری که این جنایات به این عنوان که منفرد و بدون ارتباط به یکدیگر نبوده و دشمنی سیستماتیک در برابر زنان بوده و نتیجهی جنستگرایی میباشد، تفسیر شده و این مبارزه در اطراف اصطلاح نسلکشی زنان از ۱۹۹۰ آغاز گردید.
جنبش آزادی زنان کوردستان در سال ۲۰۱۱ کمپینی با شعار «نه به نسلکشی زنان» را آغاز نمود. قبل از این کمپین سه کمپین دیگر علیه شدت مردسالارِ صورت گرفته علیه زنان تشکیل شده بود. نخستین آنها با هدف قرار دادن جنایتهای علیه زنان با شعار«زن زندگیست، زندگی را قتل نکن» تشکل شد. دومین کمپین نیز با شعار«ما ناموس کسی نیستیم، ناموسمان آزادیمان است» آغاز گردید و بخصوص جنایتهایی را که تحت نام ناموس صورت گرفته بودند را آشکار نموده و فراستِ حاکم در جامعه و تحت نام ناموس را مورد موشکافی قرار داده و بازپرسی نمود. پس از آن نیز کمپین «مبارزه برای آزادی را نیروبخشیم، از فرهنگ تجاوز گذار نماییم» آغاز گردیده و گسترش داده شد. پس از این سه کمپین استارت کمپین«نه به نسلکشی زنان» داده شد. کمپین نه به نسلکشی زنان که پس از این سه کمپین دیگر آغاز گردید در اصل مجموع کمپینهای پیش از خویش بوده و ذات آنان را در درون خود داشت. زیرا جنایتهایی که تحت نام ناموس صورت میگرفت یک بُعدِ فرهنگ تجاوز و همچنین نسلکشی زنان را نیز تشکیل میداد.
جنیش آزادی زنان کوردستان طبق چارچوب ایدئولوژیکی خویش اصطلاح نسلکشی زنان را از نو تعریف نموده و تاکید نمود که تعریف نسلکشی زنان «تنها» به عنوان جنایاتی که از سوی مردان علیه زنان صورت میگیرد تعریفی ناتمام خواهد بود. این امر را نیز از راه دو کنفراس بینالمللی که مصادف با زمان جریان کمپین با زنان کشورهای مختلف در میان گذاشت. همچنین تاکید نمود که تعریف گستردهترِ نسلکشی جهت نتیجهدار بودنِ مجادلات بسیار حائز اهمیت میباشد. جنبش آزادی زنان، «نسلکشی زنان» را بهعنوان پراکتیک و در عینحال ذهنیتِ تئوریِ «دشمنی علیه زنان» که همسن با تمدن دولتگرای ۵ هزار ساله بوده و به وسیلهی سیستم پدرسالار گسترش داده شده، از نو بنا نهاده شده و حتی این سیستم بر پایهی چنین دشمنی موجودیت یافته است، تعریف نمود. جنبش آزادیخواهی همچنین بر این امر نیز تاکید ورزید که طولانیترین و کهنترین جنگ در برابر زنان بوده و از سویی زیر این واقعیت نیز خطکشید، شمار زنانی که در نتیجهی خشونتهای مردسالارانه به قتل رسیدهاند از تعداد انسانهایی که در جنگهای دیگر کشتهشدهاند بیشتر است. همچنین بیان نمود که نسلکشی زنان از طرف حقوق بینالمللی اینگونه تعریف نشدهاست. امروز در برخی کشورهای آمریکای لاتین در نتیجهی تلاشهای جنبشهای زنان و نزدیکانِ متضرران(بخصوص مادران آنان)، نسلکشی زنان در حقوق ملی به عنوان جُرم شناخته میشود. کشورهایی که نسلکشی زنان را در قوانین مجازات خویش به عنوان جُرم شناختهاند عبارتاند از: جمهوری کستاریکا(۲۰۰۷)، جمهوری گواتِمالا(۲۰۰۸)، جمهوری السالوادور(۲۰۱۰)، شیلی(۲۰۱۰)، مکزیک(۲۰۱۲)، نکاراگوئه(۲۰۱۲)، پاناما(۲۰۱۳)، پرو(۲۰۱۳)، بولیوی(۲۰۱۳)، جمهوری هُندوراس(۲۰۱۳)، اکوادور(۲۰۱۴)، ونزوئلا(۲۰۱۴)، برزیل(۲۰۱۵)، کلمبیا(۲۰۱۵). لیکن در اینجا منظور از نسلکشی زنان، جنایات علیه زنان میباشد. درحالی که جنایات علیه زنان تنها یک بُعد از مقولهی نسلکشی زنان را تشکیل میدهد. باز جنایت علیه زنان را باید در میدان کلکتیو دست گرفت. برای مثال در عصر کاپیتالیزم بسیاری نسلکشیهای صورت گرفته در اصل با نسلکشی زنان به هدف رسانیده شدهاست. بسان جاهایی مانند رواندا در کوردستان نیز هم در قرن گذشته و هم در قرن حاضر نیز چنین وقایعی روی داده است. در این چارچوب هم در نسلکشی درسیم و هم فرمان ۷۴مین که بر شنگال(سنجار) تحمیل گردید به صورت نسلکشی زنان به وقوع پیوست. درحالی که چنین واقعیتی نه در حقوق ملی و نه در حقوق بینالمللی مقابلی ندارد. البته وجود تنظیمات حقوقی بسیار مهم است که این تنظیمات حقوقی در نتیجهی مجادلات جنبشهای زنان به ثبت رسیده است. اما قوانین به تنهایی جوابگو نمیباشند. باید زمینهی عملی ساختن این قوانین فراهم شود. فقط از همه مهمتر نیز گسترش مبارزاتی تاثیرگذار و نتیجهبخش در برابر ذهنیتی که روزانه نسلکشی زنان را تولید میکند. به شکلی دیگر باید جنسیتگرایی اجتماعی و دشمنی در برابر زن، هم با ریشههای تاریخی آن و هم شیوهی افادهی امروزی آن باید به مبارزه برخاست. همچنین باید به شیوهای رادیکال و پویا به مبارزه برخاسته و در این باره روزبه روز گسترهی فراوانتری از جامعه را با چنین مبارزهای درگیر کرده و در آن مشارکت داد. از سویی نیز در رابطه با این موضوع زنان در هر گوشه از جهان و یا در هر بخش زندگی دفاع ذاتی به صورت شخصی و مشترک را گسترش داده و نیرومند سازد. در غیر اینصورت تنها با قوانین و با فعالیتهای هوشیار سازی-آموزش نمیتوان تغییری ماندگار و پیوسته را عملی ساخت. این نکته را ما زنان کورد زیسته و با آن روبرو هستیم. به همین سبب گسترش و نیرومند ساختن سازماندهی ذاتی و دفاع ذاتی به عنوان ابزار مبارزه علیه نسلکشی زنان یکی از شروط اساسی است.
در سالهای اخیر گسترش علم زنان بر این موضوع در سراسر جهان قابل مشاهده است. یعنی سازماندهی و دفاع ذاتی از شروط اساسی بوده و در صورت نبود دفاع ذاتی هیچ زنی نخواهد توانست خود را در برابر خشونت محافظت نماید. این به عنوان واقعیتی روزبهروز بیشتر مورد قبول واقع شده، پذیرفته و نیز عملی میشود. تاثیر مثبت نیروی دفاعی جنبش آزادی زنان کوردستان را در این مورد نباید نادیده گرفت. یعنی بخصوص در کوبانی به پیشاهنگی زنان در برابر داعش مقاومتی بی نظیر صورت گرفت که در سراسر جهان برای بنای نیروهای دفاع ذاتی به منبع الهام جهت زنان تبدیل شد. از سویی نیز چنین سازماندهی باعث شد تا اهمیت این موضوع که دفاع از زنان نباید به نیروی جداگانهای سپرده شود آشکار گشته و واضحتر از گذشته دیده شود. حال آنچه مهم است باید چنین خردی را در چارچوب سازماندهیهای مشترکِ مشخص عملی کرده و همچنین جهت نیرومند ساختن پیشاهنگی مجادلهای با ابعاد متعدد و سیستماتیک علیه نسلکشی زنان در سراسر جهان تلاش نماییم.