کمیتهی ژنئولوژی(بخش سوم)
پاسخمان به این پرسشهای مهم را در درپیشگرفتن یک سیاست جنسی از سوی فمینیسم که سیاست جنسی مردسالار را پشت سر گذاشته و بدیل آن باشد میبینیم. نهتنها برای زندگیهای مشترک بحرانی، یک امید و یا راهحل را به وجود نیاورده، بلکه خودش را هم در بحرانهای مختلف غرق ساخته است. این، عامل اصلی عدم گذار فمینیسم از افقهای پارادایمی، ایدئولوژیک، تئوری و اجتماعیـ سیاسی سیستم، در موضوع زندگی مشترک است. یک گسست ریشهای را با مدرنیسم وزندگی با دگماهای سیستم کاپیتالیستی و عادات روابطش برقرار نساخته است. فمینیسم که سیاستهای جنسی موجود در سیستم را پشت سر نگذاشته، به موقعیتی درآمده که آنها را به شکل دیگری بازتولید میکند. همچنین در روابط زن_ مرد، تعریف کردن چگونگی برقراری یک رابطه با مرد در حوزههای خارج از حوزهی جنسیتی، موضعگیری، نظریهپردازی و حل عملی معطوف به این، فمینیسم دارای خلأها و خطاهایی جدی میباشد. انتقاد از آن، واشکافی وضعیت کنونی و بیان کردن ایده آل آن، وجههای از کار است؛ اما باز یک واقعیت رئال مردها وزنان را تجربه نمودهایم. در مقابل آن، سیاستی که تعیین گشته، مفهومی از مبارزه را پدید آورده که برای زنان، عرصههایی را هموارساخته، مواضعی را تشکیل داده، مردان را نیست انگاشته و آن را به حال خود رها کرده است. این با انتقاداتی که فمینیسم متوجه سیستم مردسالاری ساخته نیز ناهمساز است. در این معنا، فمینیسم جهت تغییر و تحول معطوف به جنس حاکم، در آفریدن مردانی که هستی زنان، خواسته، اراده، احساس و افکارشان را دیده، جدی گرفته وزندگی با او را بدانند، دارای ایستاری مدعی و مبارز نیست. ظاهری دارد که بر روی یک واکنش، رد و مخالفتی صرف نقش بسته و به همین علت نیز، در تبدیلشدن به یک نیروی حل برای وضعیت کائوتیک، بحرانی و پر از کشتار موجود در زندگی مشترک، ناموفق مانده است.
فمینیسم در مشاهده و پذیرفتن کموکاستیهای موجود، در مرحلهای که بدان رسیده در درون یک محافظهکاری قرار دارد. برخیها فمینیستانه میگویند: «فمینیسم، یک انتقاد بزرگ از حاکمیت است.» حالآنکه، انتقاد بزرگ از حاکمیت، در آلترناتیوشدن آن میباشد. امروزه سیستم آنقدر باریکبینانه آن را به کار میبندد که بدون اینکه نیازی به مخالفت داشته باشد، جوانب قابل انتقاد خود را بهمثابهی تشکیلات خود موردانتقاد قرار میدهد. مشکل در تئوری حتی در سطح پارادایمیک، دیگر تنها در انجام انتقاد به سیستم نیست، بلکه مشکل، در گذار از پارادایم سیستم و آلترناتیو شدن آن است.
درست در این نقطه، یکی از انتقادات اساسیمان به جنبشهای فمینیستی، گذار نکردن از درون سیستمی بودن است. درون و یا برون سیستمی بودن، پیش از هر چیز با تعیین کردن و یا نکردن مسیر و افق فکریمان توسط نهادهای آگاهی ارتباط دارد که سیستم تولید کرده است. جهت دریافتن برون سیستمی بودن به لحاظ تفکر، عاطفه، زندگی و احساس کردن، گاهی اوقات لازم است برای یک روز هم که شده، به بیرون از مرزهای مادی سیستم برویم. حیات در خارج از آنچه که در شهرها به ما ارائه کرده، بسیار غنی و زیباست. اگر در دنیایی که زندگی کودکان، زنان و جوانان در آتش میسوزند، از آسودگی خود ناراحت نمیشوید، بدین معناست که در فلسفهی آزادی و اخلاق شما مشکلی وجود دارد.
گاهی اوقات لازم است برای حس کردن آزادی، برون سیستم را که پدیدهای است با دست، گرفتنی، با چشم، دیدنی و باروح، زیستنی است تجربه نمود. آزمودن سیستم به لحاظ روزانه و آنی با گفتن «آیا برون از سیستم، چیزی میسر است؟» جایی که بدان رسیده شود، البته باز درون سیستم خواهد بود. گفتن اینکه تا چه اندازه امکان دارد چیزی بیرون از سیستم باشد، انجام ندادن جستجوی آلترناتیو و مبهم کردن این اصطلاح، نشانگر این است که چقدر در جستجوگری برون سیستمی بودن صمیمیت وجود دارد. البته که چیزی بهنام بیرون از سیستم امکان دارد. کافی است که جسارت این کار را داشته باشیم. برای این زنان، بهخصوص برای فمینیستهایی که دهها سال است بسیاری اتوپیای زن را ساختهاند، وضعیتی است که بایستی بسیار زودتر دریافته شود.
جنبش آزادی زنان کوردستان، فمینیسم را هویدا ساخته، مسئلهی زن و حل آن را قابلرؤیت کرده و همراه باارزشهای زنانهای که آفریده، با بررسی ارزشهای مبارزاتی، تجربیات و آزمونهای زنان از خاورمیانه، آسیای دور، آمریکای لاتین و بسیاری فرهنگهای مختلف، آزمونهای خود را نیز تحلیل کرده؛ ژنئولوژی را، بهعنوان هستی یابی، علم شناساندن و تداومبخشی زن پدید خواهد آورد. چون هستی زن اجتماعی است، این علم در همان حال، علم زندگی اجتماعی را تشکیل میدهد. این مرحلهی شکلگیری، مرحلهی زدودن فمینیسم از تأثیرات سیستم حاکمیت گرا و محدودههای آن، همچنین بنا نهادن سیستمانهی آلترناتیو آزادی زن نیز خواهد بود. در این معنا، ژنئولوژی یک ظهور نوین میباشد؛ و هر ظهوری، یک آلترناتیو است. به لحاظ گستره و جوهر، علم زن، پاسخ این سده خواهد بود. در همان حال، بهمثابهی علم جامعه گسترش خواهد یافت. از این لحاظ، با گشودن رگهای باقیمانده و مسدود مارژینال فمینیسم، جهت تحقق و سازماندهی آزادی اجتماعی در پیرامون زن میگوییم ژنئولوژی.
فمینیسم بهرغم اینکه واقعیت زن بودن را قابلرؤیت ساخته، اما افق دموکراسیهای غرب محور را پشت سر نگذاشته است. بر این مبنا، عدم درک و گذار کامل از شیوهی زندگی کاپیتالیسم تعیینکننده میباشد. یک مبارزهی زنانه که از مدرنیتهی کاپیتالیستی نگسسته، قادر به ترویج آزادی نخواهد بود. جامعه برای اینکه بتواند کاپیتالیسم را رد نموده و آلترناتیو آن شود، به عقل و سرشت زن نیاز دارد. چونکه آنچه قادر به بازآفرینی طبیعت اجتماعیای باشد که در سطح بالایی تخریبشده و از کشتارجمعی گذرانده شده، سرشت زن است. جهت احیای این سرشت و همراه با آن، زندگیبخشیدن به طبیعت اجتماعی، میگوییم ژنئولوژی.
«جنبش فمینیستی در پرتو آگاهی از این واقعیات، ناچار است كه رادیكالترین جنبش مخالف نظام گردد. آزادی، برابری و دموكراسی زن كه نهتنها مدرنیتهی رسمی بلكه تمامی ادوار هیرارشی و تمدن در تمامی بافتهای اجتماعی ازلحاظ ذهنی و جسمی وی را به اسارت درآورده و به شکل ژرفترین بردگی به کار واداشتهاند، مستلزم فعالیتهای تئوریك، مبارزات ایدئولوژیك و فعالیتهای برنامهای- سازمانی بسیار وسیع و مهمتر از همه اقداماتی نیرومند میباشد. بدون اینها فمینیسم و فعالیتهای حوزهی زن، فراتر از فعالیتهای لیبرالِ زنان كه در راستای تسهیل كار نظام صورت میگیرند، معنای دیگری نخواهند داشت.»
موارد و انتقاداتی را که رهبر عبدالله اوجالان بدان جلبتوجه کرده، چنین درمییابیم که برای آزادی زن و همهی زنان کنشگر صدق میکنند؛ زیرا دامهای سیستم که همچون تهدیدی برای جنبشهای ظهور یافتهی زن دیده میشوند، بیش از هر چیزی، زنان را در هدف قرار میدهد. بدون انجام گستردهترین مبارزه از سوی زنان، اگر تنها با دیدی انتقادی به سیستم نگریسته شود یا اینکه تنها در سطح تئوریک، آن را مورد واشکافی قرارداد، نمیتوان از این دامها عبور کرد. بدون گذار از این دامها نیز رهایی و آزادی زنان و حتی پشتوانهی زندگی در دنیای موجود تحقق نخواهد یافت.
ژنئولوژی به تأثیرات متقابل دینامیسمهای مبارزات جهانی و بومی زن بر یکدیگر باور دارد. مشارکت دهی به حضور و مبارزهی جنبشهای زنان دنیا در مبارزهی آزادی زنان کوردستان و غنی ساختن آن با آنها افتخار میورزد. همچنین مقاومتهای همهی زنان در داخل سیستم را دیده و به آنها ارزش مینهد. در مورد چگونگی تأثیر مبارزهی زنان زحمتکش که درحرکتهای جامعهی مدنی، درون خانه، مزارع، کارخانجات، احزاب، جنبشهای زیستبومشناسی، در حوزههای پزشکی و آموزشی و در محافل آکادمی فعالیت میکنند، پژوهش انجام میدهد. به همین علت، بر اساس میراث جنبشهای زنان دنیا و با فراهم آوردن زمینهی همکاری و بسترهای نو، جهت گذار از بنبست موجود فمینیسم و تمامی جنبشهای زنان در شخص ما، با سازمانها و نهادهای زنان دنیا وصالی نیرومندتر انجام داده و جهت به انجام رسانیدن حملهای برای آزادی و رهایی زن میگوییم ژنئولوژی.
در کائوس موجود در روزگارمان، شانس و امکان تغییر و تحول بسیاری حوزهها و پدیدههای پرسمان دار نیز افزایش مییابد. اگر در این واقعیت کائوس، ما بهعنوان جنبشهای آزادی نیز قادر به انجام روشنگری و سازماندهی لازمه شویم، موفق به برداشتن خیزهای عالی در راستای آزادی، صلح و عدالتخواهیم گشت. باارزشهایی که طی هزاران سال از راه مبارزه و مقاومت دشوار اندوختهایم, میتوانیم بنا به بحرانهای موجود به یک بیداری و سازماندهی بزرگ دستیابیم که به موفقیت انقلاب زن بینجامد. میتوانیم یک دنیای نوین را در پیرامون زن که در هر دوره تاریخ اجتماعی و در مرکز زندگی وجود دارد بیافرینیم.
امروزه تئوری و پارادایمهایی که آزادی زن را نادیده گرفته و برای آن ارزش قائل نیستند، شانس عملی شدن آنها در زندگی وجود ندارد. با دنیایی روبهرو هستیم که آزادی زن را با مقاومت زنان میشناسد. چون هنوز بهتمامی به موفقیت دست نیافتهایم، با یک جنگ پیچیده و بیامان باقدرت مرد بسر میبریم. برای پیروزی، بایستی جنسمان را از واپسگرایی دینی، فئودالی، کالا سازی کاپیتالیسم و برخوردهای ابژهانگارانه به درآوریم. گسستمان از اخلاق، دوست داشتن و ازدواج نظام فرادست مرد، از شروط اساسی پیروزیمان هستند. درحرکت بهسوی شناخت تمامی وظایف نیمهتماممان و کسب موفقیت در آنها، جهت انجام سازماندهی مشترک و «کسب پیروزی در دعوی شرافتمندانهی خلقها از راه خیزش بزرگ زن»همراه با جنبشهای فمینیستی دنیا، همهی زنان آزادیخواهی که در زمینههای مختلف مبارزه میکنند و جنبشهای زن از خلقهای مختلف میگوییم ژنئولوژی.
پایان