برگرفته از تحلیلات رهبر عبدالله اوجالان
دمکراسي و حرکت آزادي جنسيتي که بر اساس احياء دوباره جنگلها،خاکها و زمينها و جلوگيري از فرسايش بنا نباشد هيچ تفاوتي با فرهنگ مردسالاري ندارد. جنبش اکولوژيک از ضروريات اجتنابناپذير جامعهاي است که بنا خواهيم نهاد. اکولوژي تنها اقتصاد نيست, يک ذهنيت است، بازگشت دوباره به مفهوم مفقودشده طبيعت زنده و مقدس است. در نبود دانش مربوط به طبيعتي که زنده بود، با ما صحبت ميکرد، با ما هستي پيدا کرد و ما را آفريد، زندگي بر روي طبيعتي که بسان خاک سياه مرده، بيجان و عاري از قداست پنداشته ميشود، هيچ ارزشي ندارد. دانش زيستمحيطي فقط مربوط به آب و هواي آلوده نيست. بلکه با طبيعتبودن، بازگشت از طبيعتي تکهتکه شده به طبيعتي يکپارچه ميباشد. اين نيز در حکم نائلشدن به جامعه دمکراتيک و سوسياليستي است. تا به اين حد در همتنيدگي و تداخل وجود دارد. اقدامنهادن به زنجيره تکاملي است که انسان را آفريد.
جنبشهاي مرتبط با مسائل زن و محيطزيست تا از مدرنيته گذار ننمايند، ممكن نيست بتوانند بهگونهاي منسجم و همخوان با اهداف خويش حركت نمايند. جهت انسجام و پيروزي، شرط لازم اين است كه به كليّت جنبش جامعهي دموكراتيك بپيوندند.
اينكه جنبشهاي چپ بهعنوان محصولات مراحل سوسياليستيِ رئال و قديمي، از حالت قدرتمحور خارج شوند و به سازمانهايي دموكراسيمحور متحول گردند، راه برونرفت صحيحي خواهد بود. رقمزدن سرآغازي تازه و موفقيتآميزبودن، مستلزم اين است كه جنبشهاي مذكور، جريانهاي سنديكايي و حزبيِ خويش را از اكونوميسم تنگنظرانه رهايي ببخشند و به كليّت جنبشهاي اجتماعي دموكراتيك پيوند بزنند.
اكتشافات، بيشك بسيار بيشتر از آنچه تصور ميرود، صورت گرفتهاند. مهمتر اينكه حياتي مطرح است كه زنان آن را آغازيدهاند و در چالش با محيطزيست نميباشد. تنها همين مورد نيز جهت توضيح برتري جامعهي اين دوران در مقايسه با روزگار كنوني، كفايت ميكند. به هيچوجه نميتوان جامعهاي را كه به اندازهي تمدن روزگار كنوني محيطزيست و زنان را سركوب مينمايد ـ عليرغم اينكه تبليغات بسياري براي آن صورت ميگيردـ برتر و پيشرفته محسوب نمود. اگر بخواهيم از سلامت و برتري يك جامعه سخن بگوييم، بايد معيارهاي اكولوژيكي و فمينيستي(نه در معناي بورژوايي آن) شالوده قرار داده شوند. از اين نقطهنظر، جوامع روزگار ما حقيقتاً جوامعي بيمارند.