از دفاعیات عبدالله اوجالان
مهد پيدايش فرهنگ اهلي ـ مادر, خاورميانه است. دلايل موجود نشان ميدهند که اين تحولات در سالهاي ۱۵۰۰۰ ق.م روي دادهاند. دامنههاي داخلي رشته کوه زاگرس ـ توروس براي اهليکردن حيوانات و گياهان بسيار مساعد است. ساخت اقليمي و خاک اين منطقه براي رويش غلات و پرورش حيواناتي چون گوسفند, بز و بسياري ديگر از حيوانات کوچک مساعد است.
نيازهاي زن در به دنيا آوردن و بزرگکردن فرزند فقط در مکانهاي ثابت و يکجانشيني برآورده ميشود. اقليم مساعد, پوشش گياهي و تراکم جانوري موجود, شرايط اساسي براي اهليکردن را فراهم ميآورد. هنر جمعآوري گياهان و ميوهها احتياجات غذايي را برطرف ميکند. نيازهاي شير, پشم و گوشت نيز از حيوانات اهلي چون گوسفند و بزکوهي تأمين ميشود. از راه تجربه به اين مهم پي بردهاند که کاشت درختان و گياهان در خاکهاي زراعي ثمربخش بوده و بدين شکل بر محصولات خود افزودهاند. بهجاي کشتن حيوانات استفاده از محصولات شيري, پشمي و گوشتي آنها بهويژه براي بقاي حيات در مواقع قحطي و خشکسالي بسيار مفيد است. مادر ـ زن با فرزنداني که در اطراف خود پرورش ميدهد براي پيشبرد نظام اهلي در هر دو مورد تجارب ارزندهاي دارد. ممکن است خروج از غار و توليد محصول و پرورش حيوانات در مناطق مسکوني ساده به نظر آيد، اما درحقيقت بسان رفتن به کره ماه گام بسيار بزرگ تاريخي است. تبديلشدن کلبههاي کوچک به روستا مشکل نيست. در کردستان در مناطق بسياري ـ چون دياربکر(ارگاني چاي اونو) در باتمان (چهمي خالان)، اورفه (نوالا چولي, گوبکلي تپه)، برادوستيان و حکاري ماغ ـ به آثار دوره تاريخي ۱۱۰۰۰ق.م که بيانگر اين فرهنگ ميباشد برميخوريم. در هيچ کجاي دنيا هيچ فرهنگ يکجانشينياي به قدمت اين فرهنگ ديده نميشود. در رأس تمام شواهد و قرائن مجسمههاي کوچک کشفشده وجود دارند که به شکل زنان هستند که اين نشانگر تمرکز فرهنگ اهلي ـ مادر ميباشند. همچنين ميتوان نمونههاي تأنيث را در ساختار زباني منطقه مثال زد. حتي امروزه هم، وجود چنين فرهنگي که عرصه مهارت و تخصص زن ميباشد صحت چنين حقيقتي را تصديق مينمايد.
هرچند اجداد کردها در اعصار اوليه داراي فرهنگ پدرسالاري قوي بودهاند, مرحله طبقاتيشدن را بطور ريشهاي تجربه ننمودهاند. با اينکه داراي نظام هيرارشيک بسيار قوياي بودهاند اما ضعف جريان طبقاتيشدن ناشي از تأثير کوچنشيني عشيرهاي متکي بر کوهستان ميباشد. قبايل و عشايري که با هم نسبت خويشاوندي دارند از رشد بردگي در ميان خود جلوگيري ميکنند. اين در حالي است که فرهنگ بردگي بيشتر محصول تمدن شهر و شهرنشيني است. عناصر فولکلوريک در جامعه کردها بيشتر به شکل داستان ميباشند. بخاطر اينکه داستانها قهرمانيها را بر زبان ميآورند, به احتمال قوي, از دوره هيرارشيک بر جاي ماندهاند. ريشه نغمههاي داستاني مم و زين, مم آلان و درويش عبدي تا به موسيقي سومريها ميرسد. همچنين به احتمال زياد اينها از ابداعات طوايف هوري در سالهاي ۴۰۰۰ ق.م ميباشند که از طريق سومريها به ما رسيدهاند. رقصها و موسيقي کردي قويترين فرهنگ خاورميانه بوده و از بالاترين ارزش هنري برخوردار است. بيشترين نشانهاي موجوديت تاريخي کردها را ميتوان در رقص و موسيقي آنها ديد. همچنين ميتوان چنين چيزي را در حرکات و رفتار زنان, پوشش, لباس و ظرافات حرکات آنها مشاهده نمود. اصالت تباري کردها ريشه در عصر نخستين دارد. طبيعت خشن کوهها و مقاومت در برابر اشغالهاي هميشگي و بيرحمانه در شکلگيري اين اصالت کهن نقش اساسي ايفا نموده است.
برآورد ميگردد که تقريباً ۵ تا ۷ هزار سال قبل (۳۰۰۰ ـ ۵۰۰۰ ق.م) گروه فرهنگ و زبان آريايي از طريق کردستان به خوبي شکل گرفته و جامعه کلان و قبيلهاي به جامعهاي عشيرهاي متحول شده است. ساختار و جامعه عشيرهاي ميتواند اجتماع وسيعي از انسانها را سازماندهي نمايد و آنها را به کار وادارد. در حاليکه کلان و قبيله که داراي ۲۰ تا ۵۰ نفر عضو بودهاند, عشيرهها ميتوانند صدها نفر را در خود جاي دهند و ارگانيزه نمايند. اين وضعيت نشان ميدهد در صورتي که مشکلات اجتماعي و اقتصادي شدت يابند مبارزه و درگيري ميتواند ميان جوامع عشيرهاي گسترش يابد. دادههاي باستانشناسي که از اين دوره باقي ماندهاند ـ تخريب کامل بعضي روستاهاـ نشان ميدهند که تضاد و درگيريهاي اجتماعي تشديد شده است اما اين درگيريها بيشتر از عوامل دروني نشأت ميگرفتهاند. افزايش جمعيت ناشي از خاکهاي حاصلخيز و آبهاي جاري, به همراه طمع همسايگان, دلايل اقتصادي نزاع و درگيريها را تشکيل ميدهند. برآورد ميگردد که در نتيجه اين مبارزات محدوده قلمرو و مرزهاي طوايف عشيرهاي مشخص شده است. بدين ترتيب ريشه مناطق تحت حاکميت عشاير به ۴۰۰۰ سال ق.م برميگردد. زمينها, مزارع و ييلاقهاي تحت مالکيت مشترک عشاير را ميتوان از هم متمايز ساخت. حتي به نظر ميرسد که لهجه, زبان و فرهنگ مخصوص به هر عشيرهاي بوجود آمده است. اولين دستمايههاي موسيقي، رقص و سنت پرستش شکل ميگيرند. کشف بسياري از مجسمههاي کوچک زن بيانگر فرهنگ نظام اهلي ـ مادر است. اين دوره را ميتوان دوره مبارزات اجتماعي داراي اهداف اقتصادي ناميد.
دوره سالهاي ۲۳۳۰ ـ ۳۰۰۰ ق.م دوره پيدايش تمدن سومري در مزوپوتاميا سفلي و تکامل آن است. مبارزات, ابعاد جنگ به خود گرفتهاند. براي اولين بار در تاريخ با برنامهاي از قبل طراحيشده و به کمک نيروي نظامي, چپاول و غارت اموال و ارزشهاي اقتصادي صورت گرفته است. نيروي اقتدارگرا و جنگطلب در اصل خود نيروي چپاول و غارت است. در پشت نقاب صفتهاي خداوندي تقدس و قهرماني, غصب و چپاول نهفته است.
کردستان يکي از سرچشمههاي اصلي پيدايش اين تمدن است. داستان گلگامش که اولين اثر نوشتاري سومريان و بشريت است سرگذشت و تاريخ چپاول و هجوم بر روي کردستان را بازگو ميکند. موضوع اصلي داستان اين است که پادشاه نيمهقهرمان اوروک به نام گلگامش از طريق به فحشاکشاندن زني که در گذشته سمبل تمدن شهر بود، بربري به نام انکيدو را فريب داده و با کمک او سفر بسوي کردستان را آغاز ميکند. انکيدو در واقع اولين نمونه مردم اهل کوهستانهاي بلند “کورتيها” ميباشد که از کوهستان بسوي شهر سرازير شده و با قدرت حاکم, مزدوري و همکاري ميکنند. در بهاشغال درآوردن ميهنش پيشاهنگي ميکند. در ازاي آن, در سفره پادشاه دولت, به غذا و زن خو داده ميشود
طبق تحليل ما از تاريخ مشخص ميشود که سياستها و اقدامات ترور و خشونت و وحشت در کردستان يک بلوک اقتدار مختص به خود را تشکيل داده است. اين بلوکهاي اقتدار متکي بر جنگها و نيروي نظامي که در تمامي نظامهاي معين تاريخي به موجوديت خود ادامه دادهاند کليه نهادها و بافتهاي جامعه را بسان خمير و طبق دلخواه خود شکل دادهاند. ساختاري به نام جامعه و ملت کرد که توسط ديناميسمهاي گوهري خود شکلگرفته باشد وجود ندارد. سنتهاي زور و زورگويي که از زمان حضرت نوح شروع شده و در نظام اقتدار ادغام شدهاند, هميشه در ايجاد اين ساختار تعيينکننده بوده است. اين عوامل زور و خشونت که گاهاً در قالب اسطوره و متولوژي, بعضي اوقات در قالب دين مقدس و در عصر کنوني با نام طبقه و ملت, بهعنوان مليگرايي و سوسياليسمگرايي مشروعيت و اعتبار پيدا کردهاند, در همه کارهاي جامعه دخالت نموده و سعي نمودهاند کليه ساختها و نهادهاي جامعه را براساس منافع خود تعيين کنند. ريشه اصلي مشکل کرد از چگونگي شکلگيري اين پديدههاست. پديده کرد بدليل شيوه شکلگيرياش تبديل به تلنباري از مشکلات شده است.
اسلام از نظر لغوي هر چند هم که صلح را تداعي ميکند, اما يک ايدئولوژي پرنفوذ جنگ ملي اعراب است. ميخواهد بسان پديده جهانيشدن امروزي, جهاني گردد. بزرگترين عبادت در اسلام جهاد است. هر چيزي که در نتيجه جهاد (جنگ) فتح گردد از آن توست. آنهايي را که شکست دادهاي ميتواني بصورت برده به کار بگيري. ميتواني زنها را براحتي ازآن خود کني.
اگر حقيقت اقتدار و جنگ در کردستان به خوبي تجزيه و تحليل نشود, بر اين امر مصرانه تأکيد ميورزم که هر گروه سياسي, اجتماعي و دولتي که به نوعي با مشکل کرد در ارتباط است و با آن سر وکار دارد ضربات زيادي خواهد خورد. به هر حال, اين ديدگاه براي اينکه طرفهاي خود را مورد تجديد نظر قرار داده, از اشتباهات, خطاها و ديوانگيها دست برداشته و به راهحلهاي انساني روي بياورند, ارزشمندترين راهکار خواهد بود. تمامي جنگهاي قرن بيستم به بهاي دردها و تلفات بسيار بزرگي که دادهاند, ثابت ميکنند که هر گونه برخورد دينگرا, مليگرا و چپگرايي که متکي بر فاشيسم باشد, خواه تحت نام ستمديده باشد يا ستمگر, خواه استثمارگر باشد يا استثمارشونده, هيچگونه شانسي براي حل مشکلات ندارد.
جنبه دردناک و وخيم مسئله اين است که اين پديده توانايي و استعداد چارهيابي خود را در سطح قابل توجهي از دست داده است. پديده بدليل موقعيت مشکلسازبودنش در حال خفهشدن است. بايد به نهادها و بافتهاي جامعه کرد اشاره نمود که شبيه به سلولهاي سرطاني ميباشند. ميگويند “کرم درخت از درخت است”. هويت و اشخاص کرد اينچنيني بر روي هم تلنبار شدهاند. از زبان کردي گرفته تا احزاب سياسي ـ البته اگر وجود داشته باشند ـ , از زنان کرد گرفته تا به اصطلاح شناختهشدهترين رهبران, از روستايياش گرفته تا شهرياش, از روشنفکرش گرفته تا استادش, از دينگرايياش گرفته تا مليگرايياش, از ميهندوستش گرفته تا خائنش, از ديپلماتش گرفته تا سياستمدارش, مگر چهقدر يا چند نفر, بيچاره, ساختگي, حيلهگر, خائن, وحشتناک, خوب, زيبا و راست و درست وجود دارند که حتي الفباي کار خود را هم نميدانند؟ جواب اين سؤال بسيار سخت است. مقصر کيست؟ “خرده اقتدارها”ي کنوني و تشکيل شده در طول تاريخ که واقعاً معلوم نيست به چه کسي و چگونه و تا چه اندازه خدمت ميکنند و همچنين ابزارهاي زور ديروزي و امروزي که آنها را در اين وضعيت نگهداشته و هر گونه ترور و جنگ آنها. اينها هستند که پديده جامعه کرد را شکل داده و در وضعيت کنوني نيز مقصر بيچارهگذاشتن آن هستند
براي گسترش از کردستان نه تحولي فيزيکي بلکه تحولي بهلحاظ فرهنگي موردنياز بوده است. به نظر ميرسد ۶۰۰۰سال قبل شکلگيري عشيره کامل و هويدا ميگردد. در ميان هوريها به بعضي کلمات که عشاير کرد مقيم کوهستان بکار ميبردهاند برميخوريم. حتي کاربرد کلماتي از قبيل مرد=مرگ, ژين=زن و زندگي, را=خورشيد, ستار=ستاره, در کليه گروههاي زباني هند و اروپايي اين موضوع را ثابت ميکند. شباهت ميان خدايان و نظم اسطورهاي بسيار جالب توجه است.
براي نابودي سيستم بينالمللي امپرياليستي ـ به سان هدفي نخستين كه بايد از بين برود ـ در حال مقاومتي سخت و دشوار هستيم. اگر پشت امپرياليسم را در جبههي كردستان به زمين بندازيم، در آن صورت قدرت انقلاب ما به سطح انقلاب اكتبر ميرسيد و حتي از آن نيز موثرتر خواهد بود.
انقلاب كردستان به اندازهي تحقق گامبهگام رهايي و شكستناپذير ساختن آرزوي رهايي خلق كرد، به انقلابي نمونه براي خلقهاي منطقه و به تدريج براي بسياري از خلقهايي كه در وضعيتي مشابه به سر ميبرند، تبديل ميشود. همچنين در سطحي بالاتر، به امكان بازآفريني سوسياليستي، به ثمر رساندن انقلاب زن و انقلاب معنوي دست مييابد. از اين راه نيز امكان رشد فلسفهاي نوين را فراهم ميسازد.