زینب بایداغی/مجله ی ژنئولوژی
در نقطه ی تلاقی برساخت و انقلاب جامعه شناسی و انقلاب زن، ژنئولوژی به موضوع اصلی ما تبدیل می شود. در مورد مسائل اجتماعی و همچنین زنان، کلیاتی بسیار معظم وجود دارد. ولی کلیات ادبی و تئوری ای که بتواند منجر به انقلاب زن شود، تکامل نیافته است. در عرصه های فلسفه، آنتروپولوژی و تحقیق تاریخ در چهارچوب تعریف جنسیت گرایی، فعالیت های بسیار مهمی انجام گرفته اند. ژنئولوژی جستجویی جامعه شناسی است که می تواند از این فعالیت ها سود برده و نیرومند شود. جامعه شناسی ای که با دیدگاه زن توسعه یابد، آیا تلاشی در راستای بازسازی و رفرم است یا اینکه سعی بر انقلابی خواهد داشت که تغییر و تحولات اجتماعی را هدفمند کرده و در جهت تعالی جامعه همه ی ابعاد جامعه را دربرگیرد؟ ژنئولوژی در چنین وهله ای، منحصر به فرد بودن خود را نشان می دهد. آوانتاژی که آگاهی را به تجربه و تجربه را به آگاهی تبدیل کند، پایه و ریشه ی ادعای انقلابی گری را تشکیل می دهد.
ما زنان سعی خواهیم داشت جامعه شناسی خود را با انتقاد های زنان در مورد جامعه شناسی و همچنین متکی به دیدگاه زنان، از نخبه گری و نخبه گرایی جامعه ی آکادمیک نجات دهیم. در این نوشته سعی خواهیم کرد، ماجرای سرگذشت تاریخی جامعه شناسی و همچنین موقعیت زنان را در این سرگذشت واکاوی کنیم. چرا ضرورت نوسازی جامعه شناسی و یا چرا نیاز به انقلاب وجود دارد، تداوم گر چه خواهد بود و چه چیزی را و چگونه متحول خواهد کرد. در این نوشته سعی بر بررسی این موضوعات داریم.
نمایندگان پوزیتیویست (اثبات گرا) با بیان اینکه “جامعه شناسی، علم جوامع مدرن است” چنین وانمود می کنند که جامعه شناسی متعلق به دوران سرمایه داری و مدرنیته ی سرمایه داری است. با اینکه ما می پرسیم مگر قبل از آگوست کونت که پدر و موسس جامعه شناسی قلمداد می شود، هیچ گونه جامعه شناسی و یا فکر و عملکردی اجتماعی در این چارچوب وجود نداشت؟ آیا این علم فقط بنا به نیاز جوامع مدرن ظهور یافت؟ همچون یک اصطلاح و یا یک رشته ی علمی این ادعا صحیح هم باشد، اما جامعه برای تعریف و نهادینه کردن خویش تلاش های بسزایی در طول تاریخ داشته است. ما در این مقاله تلاش جامعه شناسی را به دوران قبل از سده ی ۱۷ بازمی گردانیم.
جامعه شناسی قبل ازتاریخ نوشتاری: آنیمیسم
آنیمیسم(روح گرایی) واژه ای است که از سوی ادوارد بورنت تایلر به کار برده شد. این واژه از کلمه ی “لا آنیما” یعنی روح، مشتق یافته است. کاربرد این واژه چنین نشان می دهد که عقل و هوش انسان های “ابتدایی” فاقد ابتکار واقعیت شناسی بوده، این انسان ها بین خواب و بیداری مانده و حتی بعلت هالوسیناسیون (تخیل گرایی) و یا بعلتی متفاوتتر احساس از دست دادن واقعیت آنها را به سوی واژه ی روح-جن برده است. برداشت تایلر از آنیمیسم همچون مرحله ی اولیه در تکامل تدریجی دین است. چرا که در جغرافیا و مناطق مختلف بین فرهنگ های متفاوت این باوری وجود داشته است. به نظر هربت اسپنسر(فیلسوف سده ی نوزدهم) نیز “انسان در مقابل رویدادهای اسرارانگیز مبهوت مانده، ترس از مرگ و تجربه ی خواب، منشاء این باوری را ایجاد کرده است”. این تعاریف بطور کلی انعکاسی از قوانین سه گانه ی آگوست کنت هستند. به نظر کنت، نخستین تفکر سه مرحله ای بوده است و کم کم پیشرفت می کند. اولین قدم و یا مرحله، انسان با طبیعت و اطراف خود همزادپنداری کرده وپیرامون خویش را به مانند خود زنده و دارای هوش می پندارد، این نیز بت گرایی یا فتیشیسم است. در این مورد می گوید:”در این مرحله، بشر در هماهنگی کامل با محیط پیرامونش بهسر میبرد.” منظور کنت این است که در این مرحله، بشر هرآنچه را در اطرافش رخ میداد، بدون فکر میپذیرفت.
دومین مرحله، انسان می پندارد که رویدادهای اطراف از سوی نیروهای ماورای طبیعت، اداره می شود این نیز باوری چندخدایی یا پولئتیسم است. کنت این مرحله را چنین ارزیابی می کند:”در این مرحله بشر به سوی توضیح سوق داده شد، شروع به تفکر کرده و پدیدهها را به موجودات فراطبیعی گوناگون نسبت داد”. سومین قدم نیز انسان به این سطح تفکر می رسد که موجودات ماورای طبیعت از سوی یک اراده ی بزرگ اداره می شود، این نیز باوری تک خدایی یا مونتئیسم می باشد. نظر کنت در این باره چنین است:”انتقال به این مرحله زمانی رخ داد که بشر تحت سیطره خدایان متعددی قرار گرفته بود که ظاهراً همواره با یکدیگر در تعارض بودند. یکتاپرستی، آخرین مرحله در مرحله ربانی است.”
در تفاسیر موجود نیز بر ما نمایان می شود که وقتی باوری آنیمیسم مورد تحقیق قرار می گیرد، بعد اجتماعی آن مدنظر قرا گرفته نمی شود، تفاسیر مربوط به مرکزیت فرد، محدود می شود. یعنی آنچه که باوری و آیین را بوجود می آورد، آیا ترس، هیجان و مفهوم دهی های شخصی و فردی است؟ در حالیکه باوری یک تولید اشتراکی اجتماعی است. آنچه که مقدس و یا تابو می شود، از لحاظ اقتصادی و اجتماعی مثمرثمر بوده اند.
وقتی در مورد ژنئولوژی بحث می کنیم، بسیار مهم است که نخستین شکل باوری انسان ها را صحیح واشکافی کنیم. اگر این باوری ها را همچون جامعه شناسی آن مراحل ارزیابی کنیم، یکی از منابع نیرومند در مورد درک و فهم اجتماعی شدن اولیه که پیرامون زن بوده، خواهند شد. نظریه ای که عنوان می دارد، انسان ها فقط مبنی بر آنچه که از آن در هراس بودند و یا دوست داشتند، باوری و خداها را آفریدند، دیدگاهی بسیار ناقص خواهد بود. انسان ها فعالیت های اقتصادی، سازماندهی شدن، روابط بین زن و مرد، گذشته و آینده شان را با این ریتوئل ها، تابوها و تقدس ها معنا داده اند. وقتی به واژه شناسی کلمه ی مقدس بنگریم، می بینیم که مقدس در زبان سومری به معنی کائوتا است که به معنی تغذیه می باشد. هنوز در زبان کردی کلمه ی “قوت” به معنی گندم، مورد استفاده قرار می گیرد. به این نتیجه می رسیم که در زبان های قدیم، تقدس نه به بعلت ترس و یا هیجان، بکله برای معنی بخشیدن به فعالیت های اقتصادی یا بهتر می توان گفت گذران زندگی روزمره، استفاده شده است. تحقیقات انسان شناسی (آنتروپولوژی) نشان می دهند که تابوهای اولیه روابط جنسی، پریود، زاد و ولد و محدودیت هایی از این قبیل مردان را شامل بوده است. اثبات شده است که زنان در مورد تغذیه و روابط بین زن و مرد، تابوهایی اتخاذ کرده اند. همچنین خوردن بعضی از حیوان و نبات ها نیز تابو بوده است. در این معنا، آنیمیسم آنگونه که پنداشته می شود، فراتر از باوری انسان های جاهل و کودکانه، همچون جامعه شناسی ای است که روابط بین زن مرد، تعادل محیط زیست، فعالیت های اقتصادی و همچنین کل فعالیت های اجتماعی را سازماندهی و معنادهی می کند. می توان آنیمیسم را همچون جامعه شناسی قبل از تاریخ نوشتاری تعریف کرد.
با شناخت فیزیک کوانتوم، دوباره نیاز به بازتعریف آنیمیسم پدید آمد. نیک هربرت، فیزیکدان در این مورد می گوید:”تفکر آنیمیسم کوانتوم”.
طبق این نظریه، شعور یک ویژگی طبیعت است. نه تنها موجودات زنده ای که از مغز و نظام اعصاب برخوردار هستند، بلکه در موجودات بی جان نیز سطحی از شعور یافت می شود. بنا به نظریه ی جامعه شناسی ما، برای گذار از منطق پوزیتویسم تحقیق جامعه ی قبل از نهاد دولت، طبقه داری و سلطه گری مرد، نتایج مهمی دربرخواهد داشت. در صورتی که تمدن سرمایه داری را نه شکلی از جامعه، بکله سرطانی که جامعه را نابود می کند، می پنداریم، آنگاه باید دانست که تحقیق سلول سرطان زا ما را به این نتیجه می رساند که شناخت صحیحی از تبعات و تاثیرات بیماری داشته باشیم. در واقع سلول سرطانی ارگانیسمی است که تخریب شده، اما سلول اصلی حالت سالم و خراب نشده آن است. اگر ادراک درستی از شکل خراب نشده ی سلول نداشته باشیم، اثبات تأثیراتی که ناشی از بیماری اند و حتی معالجه ی آن سخت خواهد بود. بدین رو معالجه ی سلول های سرطانی، از راه سلول اصلی صورت می پذیرد. البته این مثال به هیچ وجه تشبیه جامعه به بیولوژی نیست. خواستیم از یک نمونه، الگوبرداری کنیم. در بین جوامع انسانی سلول اصلی همان جامعه ای است که ما جامعه ی اخلاقی ـ سیاسی می نامیم و از سوی جامعه شناس ها بعنوان نظام ابتدایی کمونال (اشتراکی)، نظام وحشی، عصر حجر قدیم – جدید، عصر بربریت نامگذاری می شود. ما بجای همه ی این تعاریف، “جامعه ی مادرمحور کمونال” را تعریفی راست تر می دانیم.
اولین تحریف ذهنی در جامعه شناسی: اسطوره
هماهنگونه که دانشمندان نیز بیان می کنند، از آنیمیسم به سوی اسطوره(میتولوژی)، تکامل تدریجی صورت می گیرد. اسطوره بسیاری از عنصرهای آنیمیسم را نیز دربرمی گیرد، ولی نسبت به آنیمیسم، روابط پیچیده و درهم آمیخته اجتماعی را معنادهی و بیان می کند. میتولوژیا، میتوس یعنی “حرفی که گفته شده و یا شنیده شده” و لوس نیز به معنی “صحبت کردن و تفکر” است. از هر دو کلمه میتولوژیا ایجاد می شود که طبق زبان یونانی قدیم به معنی “تکرار آنچه که در گذشته گفته شده و اندیشیده شده” می آید. اندیشیدن، گفتن و تکرارکردن آنچه گفته شده، همگی حافظه ی اجتماعی را ایجاد می کنند. فرق بین اسطوره و آنیمیسم در آن است که نه تنها روابط پیچیده ی اجتماعی را توضیح می دهد، همچنین یکی از انحراف های شعوری که ثمره ی تمدن است را دربرمی گیرد.
مشروعیت بخشی به سلطه گری مرد بر زن، اولین نظام طبقه بندی از سوی اسطوره انجام می گیرد. از این لحاظ باید دو کاراکتر متفاوت اسطوره را در نظر داشت. در باوری آنیمیسم، معنی ای که جامعه به اجتماعی بودن خود می بخشد، برجسته تر می باشد، ولی اسطوره همزمان با این، بر پایه ی مشروعیت دهی به نظام سلطه گران نیز ایفای نقش می کند.
اگرچه در کل نمی توان اسطوره را به تمدن متعلق دانست، ولی تا حد زیادی اسطوره مهر تمدن را در بردارد. با شرط اینکه، این دو خصوصیت متنوع اسطوره درنظر گرفته شود، واقعاً یک جامعه شناسی آموزنده می باشد. بسیاری از تحقیقاتی که در مورد اسطوره ها صورت گرفته، قصد داشته اند نشان دهند که ادیان چگونه از اسطوره تأثیر گرفته اند و حتی ادیان چگونه فریب کار هستند. آنها نشان می دهند که بسیاری از داستانها و رویدادهایی که در ادیان بیان شده اند، برگرفته ای از اسطوره ها هستند. بخصوص آکادمیسین هایی نظیر معززعلمیه چیغ و گونول تکین با اینکه تحقیقات بسیار ارزشمندی در مورد اسطوره ارائه داده اند، ولی دیدگاه ضددینی و یا نژادپرستی ترک بر نظرات آن ها سایه افکنده است. اگر به جای این، بر پایه ی تمدن دمکراتیک و بخصوص تاریخ آزادی زنان اسطوره را ارزیابی می کردند، آنگاه به جامعه شناسی خدمت حائز اهمیتی می کردند. اسطوره از همان ابتدای ظهور، انعکاسی از درگیری و تناقضات بین تمدن دولت گرا و فرهنگ تمدن دمکراتیک می باشد. بخصوص مقاومت زنان و حملاتی که از سوی سلطه گری مرد بر علیه زندگی به محوریت زن صورت گرفته اند، از سوی اسطوره ها بصورت جنگ بین ایزد بانو و خداوندان بیان می شود. جنگ ایزد بانو علیه خداوندان، تغییراتی که در موقعیت پانتئون(مجموعه خدایان) ایجاد می شوند، تجاوز به ایزدبانوها، ویران شدن شهرهایشان و بسیاری دیگر از رویدادهایی که اسطوره ها بدان می پردازند، نشان می دهد که مقاومت شدیدی از سوی زنان و جامعه به محوریت زن، درمیان بوده است. اگر با چشم اندازی جامعه شناسی به اسطوره ها بنگریم، خواهیم دید که هویت زنانی که همچون شیطان، نفرین، بدصفت و … تعریف شده اند، زنان و جمع زنانی هستند که در مقابل سلطه گری مرد مقاومت کرده اند. همچنین اسطوره ها از هویت زنان و نمادهایی نیز می گویند که برکت، تقدیس، زیبایی و عشق را سمبولیزه می کنند، این نیز بازمانده هایی از فرهنگ ایزدبانو می باشد.
مشروعت بخشی به خداوند و دولت از سوی اسطوره ها، زندگی امروز جامعه و بخصوص ادیان را تحت تاثیر داشته است. نظام دولت که نهاد غصب، دزدی، سلطه گری مرد، جنگ و خشونت است، تظمینی در مقابل مشکلاتی از قبیل تغذیه، اسکان و هرج و مرج برداشت می شود. بنا به اسطوره ها قبل از ظهور خدایان، نظامی هرج و مرج، بی تعدال و نامنظم حکم ورزیده است. در واقع رویدادی که در داستان آفرینش بابل تحت نام “انوما الیش” ذکر می شود نه تنها خداوند ماردوک با کشتن الهه-مادر تیامات، سلطه گری مرد را به پیروزی رساند، همچنین با کشتن آنچه مونث است، به جامعه و طبیعت نیز نظم بخشیده می شود!
مقاومت ۲هزار ساله ی زنان علیه نهادینه شدن سلطه گری مرد در متون اسطوره قابل مشاهده اند. چگونه که امروزه نیروهای رادیکال مخالف نظام، گریلاها در مکان هایی خارج از مراکز تمدن در جنگل ها، کوه های صعب العبور و صحراها زندگی و مبارزه می کنند، در اسطوره ها نیز از جن، پری و جادوگران زن گفته می شود که در کنار چشمه ها، غارها و جنگل ها مسکن گزیده اند. امروز نیز نیروهای مخالف نظام در این مکان ها هستند. این زنانی که در مکان هایی که شمشیر، اسب و سربازان تمدن نمی توانند دسترسی پیدا کنند، همچون شیطان، افریته، دمئون و … نامگذاری و تعریف شده اند، چقدر شبیه تعریف تروریسم است که امروز برای مبارزین استفاده می شود.
وقتیکه رابطه ی بین جامعه شناسی و اسطوره بررسی می شود، مهم است بتوان از برخوردهایی که مدت درازی به محوریت و محدودیت اسطوره ی های یونانی بسنده می کرد، رهایی یافت. هر جامعه ای از اسطوره هایی برخوردار بوده است و برای دریافتن جامعه شناسی آن جامعه، نیاز است که اسطوره ها مورد تحقیق قرار گیرند. از بین متون اسطوره ها نیز می توان وضعیت اجتماعی آن دوره، طرز نگرش، نظام اقتصادی، روابط بین زن-مرد، برخورد تمدن و ضد تمدن را تا حد بالایی درک کرد.
زمینه ی راهی که بسوی جامعه شناسی معاصر گشوده می شود: دین
ادیان نیز همچون اسطوره نه تنها نظام دولت گرا و سلطه گرای مرد را، همچنین تاثیرات نیروهای تمدن دمکراتیک را نیز در خود نهفته اند. آنچه که در تناقض و کشمکش های بین دین، طریقت و مذاهب ابراز می شود، این کشمکش ها هستند. وضعیت عبد در مقابل خدا بیانگوی تناقض عمیقی است که نظام طبقه بندی بمیان آورده. داستان آدم و حوا نیز وضعیت زن در مقابل مرد را بیان می کند. همچنین قیام پیغمبران در مقابل نمرود-فرعون ها گویای سنت کومونال است که در حال مقاومت است. داستان طوفان-جهنم نیز بحران عمیق اجتماعی را تعریف می کند که همزمان با نظام طبقه داری-جنگ و فقدان اخلاق بوجود آورده است. دیلمون (بهشت) سومریان حسرت و آرزوی زندگی به محوریت زن را، بهشتی که در کتوب مقدس بیان شده نیز همین اتوپیا را بزبان می آورد. جامعه شناسی دین، الهیات و یا تحقیقاتی که در باب مقایسه کردن ادیان صورت گرفته اند، هنوز نمی توانند به درستی محتوای ادیان را تحلیل نمایند. در واقع هنوز معنی و مفهوم اصلی ادیان را و تاثیر آن را بر زندگی انسان-جامعه ارزیابی نکرده اند. در فعالیت های جامعه شناسی ادیان، به عنصرهای روان شناسی دین، همچنین تعاریف متفاوت بسنده کرده اند.
در مورد ادیان، جهالتی کورکورانه حکمفرما است، بخصوص این مورد عللی شده که در خاورمیانه و مناطق دیگر ارتش هایی تحت نام داعش، بوکوحرام، القائده که دشمن زنان هستند، به عرصه بیایند. اگر تفصیر بوم شناسی، زن شناسی و دمکراتیک ادیان انجام نشود، این وضعیت عمق خواهد یافت. از این لحاظ نیاز است دین همچون جامعه شناسی مرحله ی خود دیده شده و زنان نیز به چنین سطحی از تفصیر و مفهوم دهی دست یابند. این یک مسئولیت حیاتی می باشد. بخصوص جنبش های آزادی خواهی زنان که در خاورمیانه مبارزه می کنند، می توانند دین را بشکلی نوین مورد بررسی و تحلیل قرار دهند. بعضی از زنان از جمله فاطمه گل برکتای و مرلین ستون فعالیت های ارزشمندی دارند. این فعالیت ها جهت نشان دادن نقش ادیان در بردگی زنان آگاهی های مهمی بدست می دهند که ما این مرحله را همچون “دومین شکست جنسیتی” می نامیم. ولی بعنوان زنان اگر تنها با این بعد دین محدود بمانیم، نتیجه ی بدست آمده ناکامل خواهد ماند. بردگی زنان همزمان با ظهور ادیان نیست، بکله مرحله ای قبل از ادیان را شامل می شود و با ظهور دین این مرحله عمق می یابد. داده های موجود یک طرفه هستند و بیشترشان محدود به مدت زمانی هستند که دین نهادینه شده و موقعیت زنان در این مرحله را بررسی می کنند. از طرفی دیگر مقاومت جامعه و زنان را نادیده می گیرند. در این میان “اولین شکست جنسیتی” را که در دوره ی اسطوره ها صورت می گیرد، از چشم می پوشند. با اینکه رابطه و پیوند مستحکمی بین آنها وجود دارد. ۱۰۴ مه ی الهه-مادر ایناننا قوانین زندگی زن بوده است. از صنعت معدن تا بافندگی، از چوپانی تا موسیقی نوازی، قوانین اداره، عدالت، جنگ-صلح، درست-نادرست و … را شامل می شود. برخورد نسبت به ادیان نه به شکلی که دین را پاک نشان دهد، نه سیاه و بد نشان دهد، چگونه این ادیان بمیان آمدند، چه تغییراتی داشته اند، رابطه ی بین گذر از اسطوره به دین و تاثیری که بر نظام طبقه داری داشته، پدیده ی بهشت-جهنم، همگی منتظر تفصیر و بازخوانی هستند.
مسجد، کلیسا، صومعه، خانه ی جمع علویان، ریتوئل های ایزدیان را می توان همچون مجلس و یا جلسه های آن دوره برداشت کرد. این نهاد ها را همچون عقب مانده، افراطی و فاقد منطق دیدن، اشتباه خواهد بود. بسیاری از شخصیت ها بخصوص مریم، میریام، هاجر، عایشه و فاطمه نیز دوباره باید مورد تحلیل و شناخت قرار گیرند. می توان از این راه ستاتوی زنان در جوامع آن دوره را بهتر دید. سنت تصوف نیز به بازخوانی نیاز دارد. ابن عربی(یکی از صوفیان) برخورد فیلسوفانه اش را چنین ابراز می کند که خدا را در صورت (چهره) زن می بیند. بسیاری از زنان صوفی نیز در سنت مقاومت دمکراتیک جای می گیرند. بسیاری از باوری و آیین ها از سوی ادیان اقتدارشده بعنوان مذاهب ملحد، گنوستیک، هرتیک، کافر مهر خورده اند که باید آنها را بعنوان جنبش های مقاومت آن مراحل آنالیز کرد.
اگر زمینه ی جامعه شناسی خود را همچون جامعه ی اخلاقی –پولیتیک تعریف می کنیم، آنگاه آنالیز کردن ادیان در چارچوب اخلاق و پولیتیک نتایج ارزشمندی بهمراه خواهد داشت.
دانش: شکل درهم آمیخته ی فلسفه، جامعه شناسی و زندگی
تعریف دانش بسان یک جامعه شناسی همچون آنیمیسم، اسطوره و دین که سعی در معنابخشی به زندگی اجتماعی دارد، صحیح خواهد بود. ریشه ی دانش متکی است به تجربه ها و جستجوهای زن-مادر جهت معنادهی به زندگی. مراحلی که مسائل اجتماعی تشدید می یابند، بستری می شود برای جستجوی حقیقت و معنا. دانش همچون علم فرهنگ جامعه ی دمکراتیک-کمونال در مقابل اسطوره و ادیانی که به خدمت سلطه در آمدند، از جامعه ی اخلاقی و پولیتیک دفاع می کند. در مقابل تمدن مرکزی آشور، چین، هند و یونان شخصیت هایی نظیر زردشت، بودا، کنفسیوس و سقراط “عصر حکمت و دانش” (۶۰۰-۳۰۰ ق.م) را نمایندگی می کنند. زرتشت از برخوردی زیباشناسی و اخلاقی والا برخوردار است. او با بازجویی خدا در واقع رابطه ی برده-برده دار را زیر سئوال می کشد. در مقابل جنگ، تالان، بردگی و بیکاری که منجر به فقر اقتصادی و زندگی می شود، کارکردن، کشاورزی و رنج را ارج می نهد. برخورد وی نسبت به طبیعت و حیوان ها نیز بسیار اکولوژیک می باشد. همچنین در مورد ازدواج دخترش نیز اختیار کامل را به دخترش وامیگذارد.
نمونه ی دیگر سقراط است، وی جامعه ی یونان را “اسبی تنبل” و خود را نیز مگسی که می خواهد این اسب را بیدار کند ارزیابی کرده است. می توان گفت سقراط فلسفه را از آسمان به جهان می آورد. فلسفه را به خانه ها وارد می کند، زندگی، سنت، خوبی و بدی را مورد بحث قرار می دهد. کنفسیوس و بودا نیز همین نقش مثبت را در دوران خود ایفا کرده اند. البته برخورد سقراط، بودا و کنفسیوس در مورد زنان تحت تاثیر ذهنیت مردسالاری بوده، ولی می توان این فیلسوفان را همچون جامعه شناسان دوره ای از تاریخ نیز نگاشت.
زنانی را که در فرهنگ و سنت دانش نقش داشته اند، بعلت منطق علم و تاریخ جنسیت گرا، بسیار کم می شناسیم. براحتی می توان گفت زنانی که همچون خداوند، فرشته، جن، پری و جادوگر نامیده شده اند، همگی بخشی از گذشته ی دانش زنان هستند. در تاریخ فلسفه نام چند تن از زن گفته می شود. بخصوص زنی فیلسوف بنام دیئوتیما استاد سقراط بوده است. همچنین استاد ابن عربی زنی به نام فاطمه ی کردوایی بوده است. بهنگام مرگ مانی زنان مرثیه سرایی می کنند، خواهر و زنانی که بدور منصور حلاج بوده اند، برای نشر افکار وی تلاش های زیادی به خرج داده اند. تاریخ قرون وسطی به ما نشان می دهد زنانی که تحت نام “جادوگری” سوزانده شدند همگی نیز در این فرهنگ و سنت جای می گیرند. این زنان را به جرم اینکه در جنبش های هرتیک و گنوستیک فعالیت کرده و جادوگر هستند، به آتش می افکنند.
همانگونه که می دانیم امروزه نیز انسانها فراتر از زبان و بیان علمی، از زبان اسطوره ای، دینی و … استفاده کرده و به زندگی شان مفهوم می بخشند. به جای سخن های جامعه شناسان و یا تاریخ نگاران، سخنان پیغمبران و اسطوره ها بکار گرفته می شود. لذا ما هم وقتی در تلاش یافتن حقیقت اجتماعی هستیم، نیاز داریم که این زبان و مفاهیم پنهان آن را بهتر بدانیم، راست بخوانیم و آنگاه می توانیم ادراک صحیح تری از علل بسیاری از مسائل را داشته باشیم.