
کمیته ی ژنولوژی – شرق کوردستان
وقتی صحبت از فرهنگ به میان می آید، فرهنگ و اخلاق هر دو با هم در ذهن تداعی می گردند. فرهنگ به معنای عمیق، کلی و اصیل آن عبارت است از طرز زندگی، عرف و عادات اجتماعی، تاریخ و هویت، واقعیت زندگی، کاراکتر و سرشت وجودی انسان، معنا و احترام، حافظه ی تاریخی انسان، هویت انسانی و آنچه از صافی فکر و احساس انسان می گذرد. بعبارتی تجمیع تمامی ارزش های اجتماعی هزاران ساله انسان را دربرمی گیرد. کاراکتر فرهنگ، نرم بودن و دینامیک بودن است. فرهنگ به طور کلی تمامی ارزش های مادی و معنوی تاریخی آفریده انسان بوده و همیشه در حال تغییر و تحول است و راه بر چاره یابی مسایل کوچک زندگی تا مسایل بزرگ سیاسی می گشاید. فرهنگی نیز به معنای آگاهی از تمامی این معنا و بارهای تاریخی، مسئولیت در قبال آموزش و ترویج اخلاق در جامعه از طریق پرورش فرزندان آینده می باشد. فرهنگی در واقع پیشآهنگ جامعه ی فرهنگی – اخلاقی – سیاسی و مقاومت در برابر نابودی فرهنگی می باشند.
در عین حال نظام حاکمه ای خشک و واپسگرای عاری از فرهنگ نرم و اصیلی که تمامی ملل، اقشار و آحاد جامعه را با تمامی ویژگی ها و ارزش های بنیادین آنان دربرگرفته و عدالت و برابری پیشه کند، طبیعتاً با قیام ها و مقاومت های برحق و گسترده مردمی مواجه خواهد شد. از نظر اقتدار حاکمه، فرهنگیان، کادر دولت محسوب می شوند و از دیدگاه آنان، خواه ناخواه مجبور به آموزش و پرورش دانش آموزان و دانشجویان مطابق رویکرد و نگرش های حاکمه می باشند. اما درواقع، همان فرهنگیان، بسیاری اوقات نیز نقش گسترده و عمیقی در شناساندن و آموزش برمبنای حق، عدالت و اخلاق اجتماعی و سیاسی ایفا می نمایند و ظهور هزاران تن از انسان های آزاده ای که زیر شکنجه و با تحمل احکام زندان تا پای جان در برابر ظلم و ستم نظام حاکمه جمهوری اسلامی ایستادگی کرده و یک گام عقب نرانده اند، همان دانش آموزان این آموزگاران و استادانی هستند که اکنون در میدان ها، فریاد آزادی و عدالت را سر می دهند. نمونه ی بارز آن نیز فرزاد کمانگر، معلم اعدامی بود که برای آموختن آزادی به فرزندان کورد، جان خود را فدا نمود. این نمونه هایی که لازمه تغییر رویکرد از آموزشِ آنچه نظام حاکمه تحمیل می کند به آنچه لازمه فرزندان آینده و جامعه اخلاقی – سیاسی است، می باشد. آزادی و عدالتی که واجب تر از نان بوده و مسلماً فریاد فرهنگیان نیز سنجیدن عدالت خواهی با پول نیست و ده ها عمیق تر، عادلانه کردن قوانین تحمیلی و حاکم بر جامعه است که روزانه برای ایستادگی در برابر نابودی اخلاقی – سیاسی زخمی شده و بدل می دهد.
راهپیمایی هایی که درواقع فضای خالی خیابان ها را با فریاد عدالت خواهی، برابری و حق خواهی پر می نماید، نمود رشد دموکراسی و نمونه مدنیتی که فرهنگ عمیق خلق این خطه را برجسته می نماید. جوهرمایه و سرشت انسانی هر چه که باشد، اگر حتی سالیان سال تحت بالاترین و بیشترین آموزش های سیستم حاکمه نیز باشند، در صورتی که سیستم مذکور در پیاده سازی معیارهایی که بتوسط آنان آموزش داده و تبلیغ و ترویج می کند و اگر در عملکرد نشانی از آن در میان نباشد، این سرشت فرهنگ عمیق حق خواهی و عدالت یقه ی دولت و نظام موجود را خواهد گرفت.
فرهنگیان و علی الخصوص زنان، رنگ این نمود مدنیت دموکراتیک را بسیار زیباتر و اخلاقی تر نمایان می سازند. حضور گسترده زنانی که انقلاب فرهنگی را از دل انقلاب نئولوتیک خاورمیانه زنده می کنند. انقلاب فرهنگی ای بر مبادی اخلاقی – اجتماعی که مبنای آن با نافرمانی از اقتدار و فریاد اعتراض گذاشته می شود و تنها زنان می توانند ممثل راستین آن باشند. سطح آگاهی زنان، آستانه تحمل آنان را بسر آورده و بلندترین فریادها و بیشترین رنگ اخلاقی را به اعتراضات مدنی می دهند و احتمال های لازمه را نیز با جان می خرند.
آنچه حائز اهمیت است، از طرفی شانس هر تجمع و اعتراضی را به سازماندهی عمومی و حتی تنظیم مستقل زنان مبدل کردن و از طرف دیگر تمامی اقشار جامعه را با خود همراه ساختن، موضوعی اساسی است. قطع به یقین، سازماندهی مسأله ای بنیادین است که تداوم اعتراضات و زنده نگاه داشتن روح برخاست ها را به دنبال خواهد داشت. نقطه قوت اعتراضات مردمی در ایران، خودجوش بودن است و این نشان روح همبستگی و یکصدایی مردم می باشد و اما از طرفی نیز عدم سازماندهی قوی اصناف، اقشار و باورهای مختلف بخصوص سازماندهی زنان، می تواند عدم کسب نتایج لازمه برای گذار از اقتدار حاکمه به جامعه ای که خودمدیریتی دموکراتیک را اساس گرفته و تمامی رنگ ها و فرهنگ های جدا را دربرگیرد، بهمراه داشته باشد. این هم مستلزم شور و شعوری انقلابی است و تقبل بدل آن.
مسلماً فرهنگیان برپاخاسته ارزش های بنیادین اخلاقی – اجتماعی را با پول نمی سنجند و آزادی را از نان ضروری تر می بینند، چراکه به عمق بحران موجود در جامعه که ناشی از رویکردهای اقتدارگرایانه و واپسگرایانه ی سیستم حاکمه است، واقف اند. به همین دلیل از مرکز حوزه ای نظام یعنی قم با پیشآهنگی زنان تا مریوان و کرمانشاه شعارهای عدالت و آزادی سرمی دهند. حتی فریاد زنانی که “فرهنگی می میرد، ذلت نمی پذیرد” را تصحیح کرده و “فرهنگی می ایستد، …” برمی آورند که این خود نشان فرهنگ ایستادگی و مقاومتی است که سالیان، فرهنگ را از نابودی و فرهنگی را از کادر صرف اقتدار شدن رهانده و سرشت وجودی او را با رنگ زن، نمایانده است.
اگر بر این باور باشیم که هیچ جامعه ای بدون بدل آزادی بدان نایل نشده و نخواهد شد، بایستی میل به عدالت و آزادی را نیز سازماندهی نمود و سوق انقلابی فرهنگی داد. چراکه فرزندان آینده این مرز و بوم نیاز به آزادی و دموکراسی دارند و بدون آن با جامعه ای بحرانی تر از حال مواجه خواهیم بود که اعمال سیاست های نظام اقتدار منجر به بازشناسی مبادی اخلاقی از هم نخواهد شد.